من انتخاب میکنم

حجاب یعنی:
من انتخاب میکنم که تو چه ببینی!

@_@

یکی از چیز هایی که به شدت بهش علاقه دارم شیرینی و شکلاته ^_^
مخصوصا شیرینی دانمارکی... اصلا حرف نداره :))
وقتی میریم شیرینی فروشی بسی حالمان خوب میشود! :))
خیلی هم که ناراحت باشم و همه کشتی هام هم که غرق شده باشه... 
وارد شیرینی فروشی که میشم از این رو به اون رو میشم @_@

شیرینی و شکلات رو به لواشک و آلوچه ترجیح میدم :))

توانایی خوردن یک جعبه شیرینی رو در طول 30 دقیقه دارم :|
البته فقط تواناییش رو دارم!
تا حالا عملی نشده!
مادر اجازه نمیدن :|
عصبانی میشن :(

و جالبه بدونید که پدر علاوه بر فست فود با شیرینی و شکلات هم مخالفن! :(

آخ اینقدر گفتم شیرینی دلم خواست :|

نگاه اشتباه آدما

خدایی که بالا سر هممونه... خدای همه ست...

کار های اشتباه بنده هاشو به پای خودش نذارین...

قوانین اشتباه... طرز فکر اشتباه... نگاه اشتباه آدما...


منم خیلی چیزا دارم که دست خودم نیست!

من انتخابشون نکردم... ولی بخاطرشون خیلی جاها ضربه خوردم!

اما اینا بخاطر خدا نیست... بخاطر بنده هاشه... که بعضی هاشون فقط نام انسان رو یدک میکشن... ولی بویی از انسانیت نبردن...


خدا گر ز حکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری


شک نکنید...

این حرفا رو کسی داره میزنه که خودش کلی مشکل داره... که گاهی فکر میکنه بیشتر از حد توانش داره تحمل میکنه!


این پست مخاطب خاص دارد!

حتی دشمنم!

خدا هیچ کس رو به حال این روز های من دچار نکنه!

حتی دشمنم!

سخته :(


خدایا میشه کمکم کنی؟!

مثل همیشه...


خدای من از همه مشکلات بزرگ تره :)

مغرور نباشیم!

میگن:

همیشه برای گلی گلدون باش که وقتی به آسمون میرسه یادش باشه ریشه اش کجاست!

.

.

.

بهتره قبل از رسیدن به هر جایگاه و موفقیتی از خدا بخوایم ظرفیت داشتن اون چیز رو بهمون بده...

که اگه نده... اونقدر مغرور میشیم که بجز خودمون هیچ کس رو نمیبینیم!

از این مدل آدما زیاد دیدم...

متاسفم براشون...

خیلی...


هر کسی هم که باشیم... در آخر سهم هممون یه قبره!

هویج پلو

امروز هم بنده آشپزی کردم :|

هویج پلو با ته دیگ سیب زمینی ^_^

هویج پلو را نیز بسی دوست داریم! :)

امروز دومین باری بود که این غذا رو درست کردم :-/

ولی خب خوشمزه شد :)

همه دوست داشتن :)


آبجی خانم هم امروز کمکم کرد... که البته ای کاش نمیکرد :|

فقط کارمو بیشتر کرد :(

ولی کلی خندیدیم :)

بدون آبجیم زندگی برام جهنمه :-/

بسی دوستش دارم ^_^


بالاخره بعد از سه روز امروز آبجی خانم ظرف ها رو شست! @_@


دلمان از این ها میخواهد

چند وقته هوس غذاهای مضر کردم :-/

پیتزا

همبر

کالباس

سوسیس

...


ولی اسمشون رو که به زبون میارم... پدر عصبانی میشه :|

کلا با فست فود مخالفه :(

هعی...


(: بالاخره موفق شدم :)

امروز مامانم خونه نبود...

من بجای ایشون آشپزی کردم :|

خورش مرغ و برنج با ته دیگ سیب زمینی :)

تا به امروز هر بار که همین غذا رو درست کرده بودم یا تند شده بود یا بی نمک یا برنجش شفته بود و یا نپخته :|


اما امروز...

عالی شد ^_^

مامانم گفته خیلی خوشمزه ست :)

بالاخره موفق شدم تایید مامانم رو بگیرم  ^_^


ولی بعدش همه ظرف ها رو شستم :(

آبجی خانم گفت نوبت توِ  :-/


الان هم خسته ام :|


^_^

امروز برای ناهار ماکارونی داشتیم ^_^

و من عاشق این غذام ^_^


آبجی: امروز شستن ظرف ها با توِ...

من: ولی من امروز خیلی کار دارم. میشه تو بجای من...

آبجی: حرفشم نزن...

من: خواهش میکنم قبول کن دیگه...

آبجی: گفتم که نه...


هیچی دیگه... قبول نکرد!

بعد که رفتم توی آشپزخونه دیدم بابام بجای من ظرف ها رو شسته! :))

ذوق مرگ شدم ^_^

بابا به این مهربونی دیده بودین؟! :))


تو بارون احساسی


تو دیدی من خطا کردم ، دلم گم شد دعا کردم

کمک کن تا نفس مونده ، به آغوش تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر ، غریبیهامو میشناسی

نمیخوام چتر دنیا رو ، که تو بارون احساسی

خدایا دوستت دارم ، واسه هرچی که بخشیدی

همیشه این تو هستی که ، ازم حالم رو پرسیدی


۱ ۲ ۳

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan