+ خیلی دوستت دارما :) [قلبِ آبی]
× واقعاً؟! [بغض]
+ نمیدونستی؟!
× زیاد این جمله رو ازت نشنیدم.
+ به وقتش زیاد میشنوی.
به وقتش؟! دقیقاً کِی؟! یک سالِ دیگه؟! ده سالِ دیگه؟! بیست سالِ دیگه؟! وقتی تارهای سفیدِ موهامون از چهار تا شدن چهل تا؟! وقتی دستهامون جون ندارن «محکم» بغل کنیم هم رو؟! وقتی گوشهامون نمیتونن بشنون چطوری از تهِ دل «عشق» صدا میکنیم هم رو؟! وقتی چشمهامون نمیتونن ببینن قابِ عکسهای خاطراتِ مشترکِ نداشتمون رو؟! وقتی پاهامون توانِ قدم زدنِ هزار خیابونِ نرفته رو نداره؟! وقتی نفس نداریم شبها واسه هم مولانا بخونیم؟! وقتی باید موهای نوههامون رو ببافیم در حالی که اصلاً بچهای نداریم؟! وقتی دیابت و فشارخون و هزار مرضِ دیگه نمیذاره شبِ تولدمون هلههوله بخوریم و یا وقتی آلزایمر نمیذاره حتی اسمِ هم رو به یاد بیاریم؟! دقیقاً کِی؟!