دست و جیغ و هورا :| :)))

معتقدم که باید از کوچکترین دلخوشی‌ها بزرگترین لذت‌ها رو برد!

.

.

خبر رسیده که اینجا وبِ برترِ سال شده! :)))

.

.

دست و جیغ و هورا :))

.

.

پذیرای کادوهای شما هستیم :))

.

.

:)

(:


همینطوری :)

+ پیشنهاد می‌کنم حتما این رو بشنوید. خیلی خوبه :))))

+ صحنه‌ای که هر صبح می‌بینم :)

+ اَلَیسَ اللهُ بِکافِِِ عَبدِهُ

+ پستِ ۳۰۰ ام :)

شرحی بر احوالِ صبح‌های این روزها

صبح‌ها قبل از طلوعِ خورشید من و آبجی خانم می‌رویم پیاده‌رویِ صبحگاهی! جای شما خالی. عوض کردنِ دیدنِ طلوعِ خورشید وقتی که تند تند قدم برمی‌داری و هوای خوب به ریه می‌کشی با خوابیدن اوجِ دیوانگی‌‌ست! حال این که من دیوانه‌ام یا آن که پتویش بسته به جانش است را خدا می‌داند!

امروز آبجی خانم حاضر نشد از پتویش دل بکند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و تا جایی که توانستم از پیاده‌روی همراه با خودم (!) لذت بردم. تنها که باشی می‌توانی هندزفری را درونِ گوش‌هایت بگذاری و هر آنچه که فقط تو دوست داری گوش کنی و بدونِ توجه به اطراف همراهش بخوانی. مثلِ این:

چقدر روزم خوبه
وقتی میام بیرون صبح از خونه
مهم نیست آسمون همش ازم دوره
مثلِ بادبادک دارم دوسِت

من فکر می‌کنم اولین کاری که خورشید بعد از طلوع می‌کند نوازشِ تک‌تکِ گل‌های عالم است. اصلاً اگر نازِ گل ها را نکشد غنچه جامه نمی‌دَرَد! ببینید. :)

دنیا را که قدم بزنی متوجه می‌شوی آفرینش جز زیبایی نیست. با این که دنیا دیگر آن دنیای آغازِ خلقت نیست اما هنوز هم زیباست. این ما هستیم که خودمان را از لذت‌های مفت و مجانی محروم می‌کنیم. نه می‌بینیم و نه می‌شنویم. نه این که نتوانیم نه! نمی‌خواهیم!

اساساً تغییر در جهتِ بهبودِ شرایط چیزِ خوبی است. از آن زمان که تصمیم گرفتم تکانی به خودم بدهم و حال را زندگی کنم هم صبح‌های زیباتری دارم و هم شب‌های مهتابی‌تری. :)

و در آخر من در راهِ بازگشت از پیاده‌روی همون الان یهویی! کنارم هم یه درخته! :|

کیوکاملون

یه هندوانه هست به اندازه‌ی انگور که طعمی مثلِ ترکیبِ خیار و لیمو داره!

دیدین بعضی از آدما می‌خوان همه رو راضی نگه دارن؟! حکایتِ کیوکاملون هم همینه! :)


چه بی‌اندازه خوشحالم :)

شکرت
که
هستی
و
دارمت
:)

چرند و پرند

جالبه که الان حتی خودم هم حالِ خودم رو نمی‌فهمم!
ترکیبی از:
دلتنگی
خوشحالی
نگرانی
افسوس
سردرگمی
خستگی
و
انتظار

بزرگترین دغدغه‌ی الانم اینه که:
خانه‌ی دوست کجاست... ؟!

و خداوند کلم را آفرید

بعد از یک روزِ سخت و نفس‌گیر، می‌نشیند و یک پا روی آن دگر پایش می‌اندازد؛ لبخندزنان کلم می‌خورد و به موسیقیِ موردِ علاقه‌اش گوش می‌کند در حالی که هر دو دستش بخاطرِ حساسیت، مثلِ آدمی که ساعت‌ها زیرِ شکنجه‌ی ساواک بوده، زخمی شده و به شدت می‌سوزد! همین قدر آروم و بیخیال! :)


+ مثلِ بادبادک دارم دوسِت :)

کمی خودم

به خودم که نگاه می‌کنم می‌بینم دیگر آن دخترِ زودرنجِ سابق نیستم. کارم شده لبخند در برابرِ رفتارِ بدِ دیگران. هنوز حساسیت‌های بی‌مورد را دارم اما در حالِ تلاش برای رسیدن به آن حد از بیخیالی که قبلاً گفته بودم هستم. استدلالم هم این است که وقتی دیگران هر طور که بخواهند رفتار می‌کنند و اصلاً به ناراحت شدن یا نشدنِ من توجهی نمی‌کنند چرا باید نگرانِ ناراحت شدنِ آن‌ها باشم؟! چرا باید مدام دلواپسِ این باشم که نکند فلانی از فلان جمله‌ام برداشتِ دیگری کرده و دلخور شده باشد؟! همیشه رعایتِ ادب برایم مهم بوده و هیچ وقت قصدِ بی‌احترامی به هیچ کس را نداشته‌ام. از این به بعد هم همین خواهد بود با این تفاوت که سعی خواهم کرد دست از حساسیت‌های افراطی بردارم. امیدوارم بشود و بتوانم.
 
+ هیچ وقت سعی نکردم خودم را طوری نشان بدهم که نبوده‌ام. من همینم. حوا. با همین اعتقادات و باورها و خصوصیاتی که می‌دانید و می‌شناسید. یک دیوانه‌ که تمایلی به عاقل شدن ندارد. عوض هم نخواهم شد! :)
 
+ قبلاً گذاشته بودمش اما نگفته بودم چقدر دوستش دارم! یکی از لذت‌های زندگی‌ام این است که با تلویزیون پخشش کنم و بلند بلند با آن همخوانی کنم. :)
 
 

#تو_زیباترین_آرزوی_منی

اصلاً ما آدم‌ها اهلِ سخت کردنِ کارها هستیم. 

اهلِ پیچیدگی‌های بی مورد. 

راستش را بخواهی فکر می‌کنیم هر چه راهِ سخت‌تری برای رسیدن به خواسته‌های‌مان پیدا کنیم موفق تریم!

گاهی یاد‌ما‌ن می‌رود اول و آخرِ همه چیز به تو ختم می‌شود...

و یک نگاهت برای گشایشِ دانه دانه درهای بسته‌ی زندگی‌مان کلید!


#دلسپرده

معمولی‌تر از آنم که تو می‌پنداری!

آدم‌ها از آنچه در فضای مجازی می‌ببیند معمولی‌تر هستند :)

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan