لیاقت ندارم

روز عاشورا...

من...

جلوی تلویزیون...

شبکه 3...

کربلا...


دستام می لرزید...

تپش قلب داشتم...

حالم بد بود...

رفتم توی اتاقم...

در رو بستم...

اشک ریختم...

کربلا رو خواستم...


من لیاقت ندارم... ندارم... ندارم...



مبهم نوشت: همیشه بغض تو دنیامو لرزوند / هوای گریه هامو داری یا نه

همینطوری نوشت: توی این یک هفته کلی بلا سرم اومد... دیشب هم دستم سوخت!

کمک نوشت: خدا جون... هوامو داشته باش...

درد نوشت: سهم من از محرم امسال... گوش دادن به صدای عزاداری مسجد محله... کنار پنجره اتاقم...

چه اتفاقی افتاده؟!

چه اتفاقی افتاده میون تو با مردم

که دارن اینجوری با تو عشقو برپا میکنن

وقتی سینه می زنن وای چه غوغا میکنن




چه اتفاقی افتاده میون تو با دریا

که دارن تموم موج ها با تو نجوا میکنن

که دارن تشنگی رو از تو تمنا میکنن


مبهم نوشت: گاهی تمام شهر گدای تو می شود...

کمک نوشت: یا علی دستم بگیر... تو دست گیر عالمی...

همینطوری نوشت: بالاخره بعد از مدت ها امروز خون دماغ نشدم!

درد نوشت: امسال هم نمیشه که بشه... ولی بالاخره یه سال اربعین پیاده میام کربلا...

((: تولد عشقمه :))

امشب، شب تولد عشقمه :)

یک ساله شده! :)


تولدت مبارک شکلات من ^_^


پسر دایی به این بامزه ای دیده بودین؟! :))


مبهم نوشت: 

هر چه گویی دوستت دارم بجز تکرار نیست / خو نمی گیرم به این تکرار طوطی وار نه


همینطوری نوشت: 

قسم خوردم تا آخر این راه رو برم... نامرده هر کی کم بیاره!


کمک نوشت: 

خدا خدا... فقط به تو رسد صدای من... مرا صدا کن... فقط دعا کن...


درد نوشت:

امسال هم نطلبیدی آقا... هعی...

عنوان نداره

دلم برای خودم تنگ شده! :-/

همین...


مبهم نوشت: یوسف تهِ چاهم بمونه ناتنی نیست...


اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan