تاریخِ زندگی یا زندگیِ تاریخی

سوم راهنمایی بودم. امتحاناتِ نوبتِ اول شروع شده بود و من به مادر قول داده بودم معدلم ۲۰ بشه. رقابت توی مدرسه‌ی ما بر سرِ صدمِ نمره بود. (مدرسه‌ی الکی مثلاً تیزهوشان) کارِ راحتی نبود اما از اونجایی که لبخندِ مادر ارزشِ تحملِ هر فشاری رو داره بکوب می‌خوندم. ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست و حتی ادبیات که کلاً دوست نداشت کسی بالای ۱۸ بشه رو ۲۰ شدم! رسیدیم به امتحانِ تاریخ. سرِ جلسه‌ی امتحان دو تا سوال بود که اصلاً نمی‌دونستم جوابشون چی می‌شه. یدونه سوالِ صحیح و غلط و یدونه هم تستی. از متنِ کتاب نبودند باید از مطالبِ مطرح شده به جوابِ درست می‌رسیدی. خیلی فکر کردم و خط به خطِ متنِ کتاب رو توی ذهنم مرور کردم. بالاخره جواب‌هایی که به نظرم درست بودند رو انتخاب کردم و اومدم بیرون. همه‌ی بچه‌ها دورِ هم جمع شده بودند و جواب‌ها رو چک می‌کردند. جوابِ من با جوابِ همه فرق داشت. همه خوشحال بودند من ناراحت. همه‌ی زحمت‌هایی که کشیده بودم نابود شدند. یک هفته‌ای گذشت تا معلمِ سخت‌گیرمون فرصت پیدا کرد برگه‌ها رو تصحیح کنه. به ترتیب صدامون می‌کرد و جلوی خودمون برگه‌هامون رو تصحیح می‌کرد. خیلی حالم بد بود اما تهِ دلم امیدوار بودم حداقل توی یک مورد حق با من بوده باشه. صدام کرد. با تپشِ قلبِ شدید رفتم کنارِ میزش. چی شد؟! دارم درست می‌بینیم؟! جواب‌های من درست بودند و تنها ۲۰ کلاس بودم. وقتی بچه‌ها به جواب‌ها اعتراض کردند و معلم شروع کرد به توضیح دادن که طبقِ فلان جمله‌ی فلان صفحه جوابِ حوا درسته، من به همه‌ی لحظه‌هایی فکر کردم که همه به چشمِ یک بازنده بهم نگاه می‌کردند و شاید تهِ دلشون می‌گفتند بالاخره متوقف شد!

اینکه می‌گن زمان همه چیز رو حل می‌کنه بیشتر از اینکه صرفاً یک جمله‌ی کلیشه‌ای باشه، حقیقتِ بزرگی هست که به نظرم فقط با صبر می‌شه بهش رسید. یه وقتایی که گنگیِ جهانِ عقل و دلت پررنگ و فاصله‌ی منطقت با تفکراتِ بقیه زیاد می‌شه، همون وقت‌هایی که تصمیم‌گیری سرنوشت‌ساز می‌شه و بیشتر از قبل حس می‌کنی کاملاً تنهایی، حق با تو هست و انتخابت درست‌ترین انتخابِ ممکنه حتی اگه همه‌‌ محکم جلوت بایستند و بگن موفق باشی اما به زودی زمین خوردنت رو با هم جشن می‌گیریم. همه چیز به وقتش اتفاق می‌افته و شک نکن این به وقتش، بهترین زمانِ ممکنه. اندکی صبر. سحر نزدیک نیست؟!

 

+ گروس عبدالملکیان:

چه فرقی می‌کند

من عاشقِ تو باشم

یا تو عاشقِ من؟!

چه فرقی می‌کند

رنگین‌کمان

از کدام سمتِ آسمان آغاز می‌شود؟!

 

چهارشنبه ۲۰ شهریور ۹۸ , ۱۵:۲۹ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

الیس الصبح بقریب؟؟!

به نظرم ایمان به نزدیک بودنش خیلی مهمه. کاملاً دلی :)

اینکه می‌گن زمان همه چیز رو حل می‌کنه بیشتر از اینکه صرفاً یک جمله‌ی کلیشه‌ای باشه، حقیقتِ بزرگی هست که به نظرم فقط با صبر می‌شه بهش رسید. یه وقتایی که گنگیِ جهانِ عقل و دلت پررنگ و فاصله‌ی منطقت با تفکراتِ بقیه زیاد می‌شه، همون وقت‌هایی که تصمیم‌گیری سرنوشت‌ساز می‌شه و بیشتر از قبل حس می‌کنی کاملاً تنهایی، حق با تو هست و انتخابت درست‌ترین انتخابِ ممکنه حتی اگه همه‌‌ محکم جلوت بایستند و بگن موفق باشی اما به زودی زمین خوردنت رو با هم جشن می‌گیریم. همه چیز به وقتش اتفاق می‌افته و شک نکن این به وقتش، بهترین زمانِ ممکنه. اندکی صبر. سحر نزدیک نیست؟

 این پارگراف رو انگار برا من نوشته بودی^___^

از بس که شرایط این مدلی داشتم این چند وقته

باز نشرش می کنم^__^

زندگیِ خودم هم همینه :)
مهم آخرشه :)

صبرمه که کمه متاسفانه و کم میارم گاهی...

همه ممکنه از یه جایی به بعد کم بیارن فاطمه جون. من می‌دونم تو خیلی محکمی :)

با این نوشته به یاد شعری از جناب سایه افتادم: «گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/ دانی که رسیدن هنر گام زمان است». گاهی هیچ مرهمی به جز زمان وجود ندارد

به‌به :)
همینطوره.

مرسی مرسی ^_^

می‌دونی گاهی آدم نیاز داره اینو بشنوه :-*

خواهش می‌کنم :)
و اگه یه روزی هیچ‌کس نبود که این رو بهت بگه خودت به خودت بگو ^_^

منم چند بار از این موارد سر امتحانا برام پیش اومده بود.

پاراگراف دوم عالی بود

عالی خوندی :)

متن خوبی بود.

...

ولی من از مدرسه تیزهوشان اصلا خوشم نمیاد.

:)

اتفاقِ خوبِ زندگیم نبود.

متنه که خیلی خوب بود ولی درگیره عکسه ام که گذاشتید.خیلی خوبه

نگاهتون زیباست :)

به بچه فشار و یک رقابت ناسالم بین بقیه به وجود میارن.

همین که تهش هیچی برای آدم نداره خیلی بده.
چهارشنبه ۲۰ شهریور ۹۸ , ۱۶:۳۲ معلمی از جنس اینده

سلام حواجان

من هم دقیقا مثل شما بودم. من تا اخر جلسه امتحان می نشستم وقتی از کلاس ببرون می امدم همه من رو مسخره می کردند و می گفتند به نظرت نمره ی امتحانت چی میشه منم می گفتم 20 همه می خندیدند ولی هفته بعدی نمره ام رو 20 می اورم و هیچ کدوشون هیچی نگفتند...

دقیقا با خواندن این پست به این ضرب المثل رسیدم(گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی) بردباری ، بزرگ ترین استعداد فکر و ذهن آدمی است و پایه ی نیک فرجامی و رستگاری بر صبر استوار است.

پستتون خیلی واضح و اموزنده بود.

موفق باشی.

سلام و درود

:)

لطف دارید شما.
سلامت باشید :)

شکست و پیروزی!

وقتی متن رو می خوندم تصویری در ذهنم نقش بست؛ تصویر گویای این مثال بود که وقتی یه دروازه بان یه توپ صد در صدی رو سیو میکنه هوادارهای رقیبِ پشت دروازش رو شوکه میکنه و دچار افسوس :)  اما وقتی هم که نمی تونه سیو انجام بده، هو کشیدن هوادارا خوردش می کنه. بقول چرچیل آنقدر باید شکست خورد تا شکست دادن رو یاد گرفت، امیدوارم روزی به این قدرت برسم!

و این وسط نظرِ دیگران مهم نیست :) اصولاً دیگران همه رهگذری بیش نیستند. آخرِ همه چی خودمون هستیم و خودمون.

سلام خوبی؟

صبوری بعدیت ربطی به نقاشی داره؟(فقط کنجکاو عکس مطلب شدم)

داخل هر دوش ادم تنها ست. فقط اولی با ناراحتی و دومی با شادی ( اولی؛ وقتی فکر می کنی سوال رو اشتباه زدی. دومی؛ وقتی بیست گرفتی)

سلام و درود. الحمدلله. شما خوب هستید؟!
کلِ زندگیم به نقاشی ربط داره. البته بیشتر از اینکه خودِ نقاشی مهم باشه الان، رنگ‌ها و رنگی‌رنگی بودنِ زندگی مهمه :)

دقیقاً. فهمیدنِ هر چیزی بهایی داره. درکِ تنهایی بهای سنگینی داره متاسفانه.

من معتقدم زمان چیزی حل نمیکنه

فقط ماست مالی میکنه

نظرِ شما محترمه اما من هیچ‌وقت چیزی که زندگی نکرده باشم رو نمی‌نویسم :)

اخ اخ اخ این اتفاق برای من زیاد افتاده.

یادمه یبار برا همین رفتم قلیون کشیدم اخر شدخ 19

خودتون رو دوست داشته باشید :)

خیلی عالی بود:)

شما عالی خوندید :) ممنونم.
چهارشنبه ۲۰ شهریور ۹۸ , ۱۸:۳۴ سارا سماواتی منفرد

واقعا چه حس و حالی آدم پیدا میکنه وقتی همه چیز اونجور که فکر میکردی میشه خوب من که نمی تونم وصفش کنم ولی حس می کنی رو هوا هستی ...

آره :)

:)

(:

گاهی وقت ها هم زمان اونقدر آروم آروم تغییرت میده که یک هو به خودت بر میگردی و میگی چطور شد من اینطوری شدم :) ولی خب، فرمون زندگی تو دست ماست میتونیم هر وقت دلمون خواست تغییر بدیم شاید هیدرولیک نباشه و در آن زمان نچرخه ولی در کل میچرخه! (خیلی وقته ننوشتم :/ لطفا قضاوت نکنین!) تنش مدارس تیزهوشان واقعا مسخرس. نمیدونم در مورد اون قضیه ماهی بزرگ برکه کوچیک شنیدین یا نه ولی عینا تو مدارس ما همچین چیزی هستش. یعنی معمولا زرنگ ترین دانش آموز یک مدرسه معمولی از تنبل ترین دانش آموز تیزهوشان (که شاید یکیش خودم بودم) معمولا قویتره. چرا؟ چون محیط طوری میشه که توجه و تمرکز رو ماهی بزرگه (دانش آموز زرنگه) متمرکز میشه. تو ویکی پدیا الان پیدا کردم ولی انگلیسی هست نمیدونم تو منابع فارسی توضیح کاملش رو داریم یا نه :/ اینم لینکش در هر حال. (تحقیق همون روی مدارس خارج بوده)
ولی خب همیشه خدا هست :) ای کاش تو مدارس جای اینکه بهمون ضرورت وجود خدا رو میگفتن، بهمون میگفتن چرا حتی اگر نعوذ بالله خدا هم وجود نداشت باز بهش اعتقاد داشته باشیم. چون زندگی بدون خدا و با تنهایی تمام واقعا خیلی سخت تر از اونی هست که مردم فکرش رو میکنن. (هر کسی این قسمت رو میخونه من کاملا به خدا معتقد هستم. سوء تفاهمی نباشه) در هر حال، اون لحظه دیدن 20 حتما خیلی خوشحال کننده بوده :) خیلی وقت میشه چنین چیزی ندیدم. خوش باشین!

هر وقت نظرِ شما رو می‌بینم اول یه لبخندِ خیلی بزرگ از اینطرف تا اونطرف می‌زنم بعد شروع می‌کنم به خوندن :)) کلی حالِ خوب داره حرفاتون.

درباره‌ی این مدارس بحث زیاده. فی‌الواقع مرا حوصله‌ی شرحِ قصه نیست :| :) شما خیلی خوب توضیح دادید و واقعاً هم همینه.

قضیه‌ی در میانِ جمع بودن و تنها بودنه. البته که خدا همیشه هست که اگه نبود واقعاً دلیلی برای ادامه دادن نداشتیم. حداقل من نداشتم. خوبه که خدایی هست که همه چیز رو می‌بینه. این حسِ آرامش داره.

اون لحظه آره اما الان دیگه نه. آدم‌ها هر اندازه که بزرگ می‌شن، به همون اندازه دلیلِ خوشحال بودنشون باید بزرگ باشه که این خیلی بده.

چی میشه گفت درباره زمان؟جز اینکه حرصم میده تا اتفاق بیفته. :))

مهم اینه که بالاخره اتفاق بیفته :))

همه چیز به وقتش اتفاق میفته! خنده داره دیگه وقتی نمونده

خوبیِ زمان اینه که پایانی نداره :)

از اون خاطراتی بود که یادآوریش از درون به آدم گرما و اعتماد به نفس میده. 
خیلی خوب نوشتید. لذت بردم از خوندن این پست :)

لطف دارید شما خیلی زیاد. خوشحالم که دوست داشتید :)

کاش همیشه حق پیروز باشه.!

فکر نمی‌کنم جز این باشه :)

از خوب بودن فاصله زیادی دارم...

جمله هست که میگه؛ برای زندگی کردن آسمانت را آبی بکش

منم... ولی خب این دلیل نمی‌شه که فردا و فرداها همینطوری ادامه پیدا کنه. مطمئنم روزهای خوبی توی راهه.

من می‌گم کلِ زندگی را آبی بکش! :)

ولی من شک دارم...

تا جایی که یادمه وعده‌ی خداست :)

قبلنا که 14 15 ساله بودم و خیلی لحظات سختی داشنم همیشه وقتی بزرگترا بم میگفتن میگذره دلم میخواست بکشمشون.ولی الان که اون لحظات تکراری همه بچه های نوجون رو میبینم که برای همه اتفاق میفته و برای همه میگذره،میگم به به.واقعا زمان کار خودشو میکنه.و واقعا زمانه که خیلی چیزارو حل میکنه.چون تو این بین یا ما مجبوریم تن بدیم و یا اون ها (: ...

در لحظه چون سخت می‌گذره هر کسی بگه درست می‌شه صبر داشته باش و از این حرف‌ها، طبیعیه که آدم جبهه بگیره و دلش بخواد طرفِ مقابل رو له کنه! اما خب از اونجایی که خدا خودش خالقِ صبره یا بهتر بگم یکی از صفت‌هاش صبرِ خیلی زیاده که یه بخشش رو به ما هم تزریق کرده، احتمالاً با خودش می‌گه این بنده‌ی من الان نمی‌فهمه. به وقتش متوجه می‌شه چرا اونطوری که می‌خواست نشد یا چرا اینطوری که نخواست شد :)

اینجوری که همه چیز میشه یه رنگ که!!

برای بعضیها ادامه پیدا می کنه و حتی بدتر میشه وقتی زندگی به عقب بر می گرده. می دونی منظورم کی هاست؟! اونهای که منتظر جاده اند در حالی که جاده باید انتظار اونها رو بکشه

ولی هنوز سخته چجوری به یه بچه یتیم و فقیر حالی کنم که بین من و او تفاوتی نیست؟! 

داخل جهانی که پول ارزش ادمها رو مشخص می کنه صحبت در مورد اخلاق و انسانیت جایی نداره.

شاید منم باید برای امدن روزهای خوب امیدوار باشم. من که اونقد شانس داشتم داخل خانواده با طبقه اجتماعی خوب به دنیا بیام!

ولی اون بچه فقیر چی؟! به چه چیزی باید امیدوار باشه؟!

اگه قرار بود فقط یه رنگ توی دنیا وجود داشته باشه من آبی رو انتخاب می‌کردم :)
می‌دونید مشکل کجاست؟! اینکه ما از دور و بیرون زندگیِ بقیه رو می‌بینیم که خب خاصیتِ این مدل دیدن اینه که گاهی همه چی بی‌عیب یا برعکس پر از عیب و ایراد به چشم میاد. همه‌ی آدم‌ها توی زندگیشون به نوعی درگیر هستند و خدا به اندازه‌ی تحمل و توانمون بهمون سخت می‌گیره. ممکنه اگه جای ما توی زندگی عوض بشه هیچ‌کدوم نتونیم شرایط و مشکلاتِ زندگیِ هم رو تحمل کنیم! فقر هم ظاهرش غلط‌اندازه. از طرفی ما انواعِ فقرها رو داریم که به چشم نمیان. یه فامیل داشتیم خیلی ثروتمند بود. بنده خدا مشکلِ قلبی داشت و فقط می‌تونست یه مدل نونِ خاص که خیلی هم بی‌مزه و داغون بود بخوره. این بنده خدا با اون همه ثروت و نعمت توی زندگیش، آرزوش این بود هیچی نداشت اما همون یه لقمه نون و پنیر رو با آرامش و حالِ خوب کنارِ زن و بچه‌اش می‌خورد. بنده خدا طاقت نیاورد و فوت کرد. درست مقابلِ همچین وضعی خانمی رو می‌شناسم که سه تا بچه داره. همسرش معتاد بود و کتکش می‌زد و کار نمی‌کرد که خب طلاق گرفت. مادر و پدرش سال‌ها پیش فوت کردند. دخترِ بزرگش عقد کرد یک سالِ بعد طلاق گرفت. چند سال توی بدترین شرایط زندگی می‌کرد جایی که واقعاً واسه خیلیامون قابلِ تحمل نیست. با همه‌ی این‌ها فوق‌العاده آدمِ شادی هست و از ذره ذره داشته‌هاش لذت می‌بره (کمیته امداد براش خونه ساخت و خیلی‌ها کمکش کردند) با اینکه شاید داشته‌هاش به چشمِ ما نیاد اصلاً. خلاصه که ما همه مدل آدم داریم با طیفِ وسیعی از مشکلات. فکر نمی‌کنم بشه گفت کی بهش سخت‌تر می‌گذره کی آسون‌تر. خدا همه رو در رنج و سختی آفریده. یه روزِ خوب هم برای هر کسی می‌تونه بیاد. منتهی چون تعریفِ واحدی نداره و برای هر کس یه شکل داره شاید به چشمِ همه نیاد.

خیلی از اتفاقا برام افتاده

 

امیدوارم همیشه زندگی براتون اینطوری خوب بیاره :)

خیلی ممنونم :)

درست میگی زاویه دیدمو باید درست می کردم. 

با این حرفها می فهمم هر کسی جاده خودشو داره، پس بهتره جادمو هر چه زودتر پیدا کنم.

 

منم دنبالِ جاده خودمم :)

چطوری دختروم؟ حال دلت چطوره؟

الحمدلله :) بد نیستم. تو چطوری؟!
من که نشد بیام ببینمت کاش تو بیای ^____^ 

گاهی با فرصت از دست رفته اشتباه گرفته میشه!گاهی واقعا قرار نیست بشه

همیشه قرار نیست چیزی که در لحظه می‌خوایم اتفاق بیفته حتماً بشه! زمان کمک می‌کنه از تب‌و‌تابِ بیهوده واسه چیزهایی که اشتباهی هستن اما نمی‌خوایم قبول کنیم بیفتیم. اینطوری با چشم‌های باز و یطورِ دیگه به همه چی نگاه می‌کنیم. این هم به نوعی درست کردن و درست شدنه :)

زمان همیشه همه چیز رو درست نمیکنه 

گذشت زمان کمک میکنه تا به درک بهتری نسبت به قضیه برسیم و اون وقت اگر به خواستمون نرسیدیم متوجه میشیم حتما دلیلی داره و راحت تر با قضیه کنار میایم

این میشه معنی زمان همه چیز رو درست میکنه به نظرم!

دقیقاً همینه. به نظرتون این درست شدن نیست؟! چه برسیم به چیزی که می‌خوایم چه درک کنیم چرا نشده در هر دو حالت تهش درست شدنه :)

اووووههههه تاریخ!تاریخ خیلی برام سخته چون اصلا دوسش ندارم این اتفاق برای من سر یه امتحان خیلی سخت و سطح بالای ریاضی افتاد چقدر ذوق کردم @_@

عزیزم :)

چرا دیگه

منظور از درست شدن همینه که گفتم

اما اینکه به خودمون بگیم منتظر میمونم تا اون چیزی که میخوام بشه نه! این درست نیست

خب منم منظورم همین بود. اگه طوری نوشتم که برداشت شده حتماً به چیزی که می‌خوایم می‌رسیم من عذر می‌خوام.

منم بد نیستم عزیزم.

منم فکر نکنم حالاحالاها بیام، ولی اگه مشهد اومدم حتما خبرت می‌دم. ببینیم کی طلسم دیدار ما می‌شکنه :دی

ان‌شاءالله همیشه عالی باشی رفیق :)
عزیزم ^_^

فیزیک و شیمی مگه اول دبیرستان نبود؟!
 

برای منم پیش اومده در دوران دانشجویی. تنها جواب متفاوت کلاس بودم و در حالی که فکر می‌کردم بازنده‌م. متوجه شدم که فقط جواب من درست بوده.

مدارسِ تیزهوشان از اول راهنمایی همه این درس‌ها رو دارن.

خیلی هم خوب :)

تو روت میگن موفق باشی تو دلشون و نگاهشون به زمین گرم بخوری نتونی بلندشی به حق 124 هزار پیامبر خاصی می بینی :(

برای همین کلا نباید به کسی بگی چکار می کنی هر کسیم پرسید بگو زندگی می کنم....تمام...

آخ آخ آخ :(

درستش هم همینه :)

همه چی در زمان درستش اتفاق میوفته.

چقدر به این جمله اعتقاد داریم؟

به نظرم تا اتفاق نیفته اعتقاد پیدا نمی‌کنیم.

نه بابا این چه حرفیه 

شوخی کردم یکم :دی

خیلی هم عالی :))

وبلاگ خیلی خوبی دارید

خوشحال میشیم به ما هم سر بزنید...

مشاهده سرویس زنانه طلا و جواهر احسان 

مشاهده شرایط فروش اقساطی طلا و جواهر 

پرداخت تسهیلات خرید طلا

:)

متن خیلیی قشنگی بوود :))

 

حس اون لحظتون فقط .. :)

نگاهتون قشنگه :)

من همیشه عجول بودم و هستم

نمیشه اصلا یکوچولو صبور باشم فقط میزنم خودمو اینور اونور تا زمان بگذره

زندگی به جاهایی می‌رسونه آدم رو که چاره‌ای جز صبر نداری :)

عجب عکسی!

من میتونم با بوی همین وسایل احساس خوشبختی کنم...

ببخشید که متنتون رو نخونده کامنت میزارم :)

و دقیقاً منم :)
خواهش می‌کنم :)

خیلی عالی بود. موفق باشید

سلامت باشید.

سلام.

اجازه میدهید که این پست را بازنشر کنم؟

سلام
بله :)

اقا ما این چار خط اخر پست بدون ذکر نویسنده برا اینستامون دزدیم!

راضی نیستم.

بیخیال پاک کردم:/

صادقانه گفتم خب :|

مگه من چیزی گفتم؟!

پرسیدم که نظرتون بدونم:)

نه ولی اینطوری :/ نگاه کردید :| :)

شما همیشه :| نگاه میکنی من چیزی گفتم؟:)

:))
ببخشید من اون لحظه که گفتم راضی نیستم حالم خوب نبود.

ما هیچ ما نگاه •___°

ازم دلخور نباشید :(

نیستم:)

:)

 <a href="//98iia.com/category/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87/" rel="noopener" target="_blank">دانلود رمان</a>

عالی

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan