یا علی

در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه گر شــد
فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد
کعبه آن شب ، غـرقـه در نـور دل افـروز خـدا بـود
آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها گهـــر شــد
عطــر جـانبخش بهشـتی در فضــای کعبه پیچید
تا کـه میـــلاد ســعید مـرتضی فخــر بشــر شــد
مـژده میـــلاد مـولا ، می کنــــد از غم رهـــــــایم
زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد


بدترین اتفاق برای بهترین انتخاب

چند وقت پیش که رفته بودم بیرون... توی یه مرکز خرید احساس کردم یه آشنا داره به سمتم میاد...

با خودم گفتم نه بابا اشتباه می کنی...

نزدیک تر که شد فهمیدم خودشه...

یکی از دوستانم بود که سوم دبیرستان بخاطر تغییر رشته مدرسشو عوض کرد... باهوش بود و بازیگوش...

تا قبل از رفتنش همیشه با هم بودیم... شبای امتحان باهاش حرف میزدم تا بخونه... روزای امتحان هم ازش می پرسیدم تا براش مرور بشه...

همیشه توی قلبم تحسینش می کردم... بخاطر حجابش... بخاطر چادرش...

بی نظیر بود...


وقتی مطمئن شدم خودشه به خودم گفتم آخه تو دیگه چرا؟!

چادر رو کنار گذاشته بود... حجابش هم مثل سابق نبود...

از کنارم رد شد... ولی منو نشناخت...

به همین سادگی


خواب آروم

دلم یه خواب آروم میخواد...

بی دغدغه...

بدون نگرانی...

بدون استرس...



اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan