چرند و پرند

جالبه که الان حتی خودم هم حالِ خودم رو نمی‌فهمم!
ترکیبی از:
دلتنگی
خوشحالی
نگرانی
افسوس
سردرگمی
خستگی
و
انتظار

بزرگترین دغدغه‌ی الانم اینه که:
خانه‌ی دوست کجاست... ؟!

و خداوند کلم را آفرید

بعد از یک روزِ سخت و نفس‌گیر، می‌نشیند و یک پا روی آن دگر پایش می‌اندازد؛ لبخندزنان کلم می‌خورد و به موسیقیِ موردِ علاقه‌اش گوش می‌کند در حالی که هر دو دستش بخاطرِ حساسیت، مثلِ آدمی که ساعت‌ها زیرِ شکنجه‌ی ساواک بوده، زخمی شده و به شدت می‌سوزد! همین قدر آروم و بیخیال! :)


+ مثلِ بادبادک دارم دوسِت :)

کمی خودم

به خودم که نگاه می‌کنم می‌بینم دیگر آن دخترِ زودرنجِ سابق نیستم. کارم شده لبخند در برابرِ رفتارِ بدِ دیگران. هنوز حساسیت‌های بی‌مورد را دارم اما در حالِ تلاش برای رسیدن به آن حد از بیخیالی که قبلاً گفته بودم هستم. استدلالم هم این است که وقتی دیگران هر طور که بخواهند رفتار می‌کنند و اصلاً به ناراحت شدن یا نشدنِ من توجهی نمی‌کنند چرا باید نگرانِ ناراحت شدنِ آن‌ها باشم؟! چرا باید مدام دلواپسِ این باشم که نکند فلانی از فلان جمله‌ام برداشتِ دیگری کرده و دلخور شده باشد؟! همیشه رعایتِ ادب برایم مهم بوده و هیچ وقت قصدِ بی‌احترامی به هیچ کس را نداشته‌ام. از این به بعد هم همین خواهد بود با این تفاوت که سعی خواهم کرد دست از حساسیت‌های افراطی بردارم. امیدوارم بشود و بتوانم.
 
+ هیچ وقت سعی نکردم خودم را طوری نشان بدهم که نبوده‌ام. من همینم. حوا. با همین اعتقادات و باورها و خصوصیاتی که می‌دانید و می‌شناسید. یک دیوانه‌ که تمایلی به عاقل شدن ندارد. عوض هم نخواهم شد! :)
 
+ قبلاً گذاشته بودمش اما نگفته بودم چقدر دوستش دارم! یکی از لذت‌های زندگی‌ام این است که با تلویزیون پخشش کنم و بلند بلند با آن همخوانی کنم. :)
 
 
۱ ۲

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan