پرسید خب حالا چی درست کنیم؟! پرسیدم الویه دوست داری؟! گفت آره. سیبزمینی و مرغ و تخممرغ رو گذاشتم آبپز بشن. رفتم سراغِ کمدمون و پیراهنِ چهارخونهی آبی رنگش رو برداشتم و تنم کردم. آستینهاش رو تا آرنج تا کردم و موهام رو باز کردم. مثلِ همیشه غرقِ مطالعهی فلسفه بود. خیلی آروم رفتم پشتِ سرش و دستهام رو گذاشتم روی چشمهاش. کتابش رو بست با لبخند گفت خیلی بهت میاد. اصلاً انگار واسه تو ساخته شده. منم دستهام رو برداشتم و با اخم گفتم واقعاً که جرزنی محمد. رفتیم سراغِ رنده و کاسه و موادِ آبپز شده. تخممرغها با من بود سیبزمینیها با محمد. آخ که چه دلبر شده بود توی اون حالت. یکم که گذشت یک مشت از تخممرغهای رندهشده رو برداشتم پرتاب کردم وسطِ صورتش. با چشمهای گردشده چند ثانیه بهم خیره شد و بعد یک مشت از سیبزمینیهای رندهشده برداشت و گفت حالا نوبتِ منه. جیغ کشیدم و فرار کردم. من میدویدم و اون دنبالم و بلند بلند میخندیدیم. بالاخره بهم رسید و دستش رو برد وسطِ موهام و از بالا تا پایین حرکت داد. حضرتِ عشق از تهِ دل میخندید و من جیغ میکشیدم و میگفتم خیلی بیادبی. دستم رو گرفت و برد سمتِ حیاط. اشاره کرد به آسمون و گفت اون ستاره پرنوره رو میبینی؟! گفتم آره اون منم. خندید و گفت اون ستاره که کنارشه هم منم که همیشه کنارتم. نشستیم روی صندلیهای کنارِ باغچه. سرم رو گذاشتم روی شونهش و دستش رو محکم توی دستم گرفتم. آروم آروم خوابم برد. یهو حس کردم یه قطره افتاد روی دستم. چشمهام رو باز کردم. خون بود که از دماغم روی دستم چکید. رفتم جلوی آینه. پیراهنت تنم بود اما «تو» نبودی. بدو بدو رفتم کنارِ پنجره. ستارهت هم بود اما «تو» نبودی. دستم رو بردم بینِ موهام. سیبزمینیهای رندهشدهی توی دستهات هم بودند و «تو» نبودی. من، تنهایی، خستگی، بیماری و خون و خون و خون. میبینی محمدِ من؟! همه چی سرِ جای خودشه فقط «تو»یی که نیستی. آخه تعبیرِ رویایی هستی که دیروز برای فردا دیده بود. فردایی که دیگه نفس نمیکشم، همون فردایی که «تو» توش نیستی...
۱۱۰ نظر
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۲۳
آرین ..
این چرا تهش این شد؟ :٫(
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۲۴
آرین ..
محمد؟ واقعیه؟
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۲۸
آرین ..
ینی چی آخرش نبود؟
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۳۱
آرین ..
عجیب و غریب مثل همیشه :)
حالتون بهتر نشده هنوز؟
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۳۲
پلڪــــ شیشـہ اے
:* عزیزدلم
خدا مراقب دلت و این خیال پردازی های دلچسبت باشه
خدا خیلی حواسش به پنهانی های دل آدم هاست ...
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۳۶
آرین ..
حدیث داریم از غیر معصوم که خدا دیوونه ها رو بیشتر تر دوس داره :))))
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۴۱
آرین ..
گفته بودی فک کنم به گوشم آشناس
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۴۴
بانوچـ ـه
آخرش خوب میشه، مطمئنم
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۴۵
آرین ..
دیوونگی رهاییه یا همچی چیزی
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۴۵
I'm Heeva
چقدر با این که غم انگیز بود حس خوبی داشت3>
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۲:۴۹
احسان ..
یا ایزد منان!
واقعا داریم به کجا میریم؟
سیب زمینی کیلویی ۶۰ هزار ریال! میمالید به موهای همدیگه؟
من اون حضرت عشق رو گیر بیارم حالیش میکنم که بجای سیب زمینی رنده شده، باید با قابلمه بکوبه تو مخ طرف مقابل که الکی تخم مرغ دونه ای هزار تومن رو نپاشه تو صورت آدم!
حالا کجا در رفته بود حضرت عشق؟
خدایا اینا دیگه کین؟
خدا این مبذرین و مسرفین رو خیلی جدی نگیر! همین شما ها باعث میشید سیل بیاد دیگه!
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۳:۰۳
محسن رحمانی
:)
من فکر کردم محمد داداشتونه.
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۳:۰۵
آقای سر به هوا
ممد نه محمد
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۳:۳۸
آرین ..
آها آها همین :)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۳:۴۴
آرین ..
راستی تو شیفتگی چی شد؟
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۳:۴۸
آقای سر به هوا
شما پسر نیستی وگرنه درک میکردی تفاوت های محمد و ممد رو!
این موضوع بین پسرا در حد یه مسئله ناموسیه!
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۳:۴۹
محمدرضا مهدیزاده
ممد البته :)))
چرا تلخ میکنین آخر نوشته رو :/ تلخش نکنین لطفاً -_-
خیلی خوب بود :))
ولی اسراف نکنید تخم مرغ و سیب زمینی ها رو :|
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۴:۰۰
محمدرضا مهدیزاده
شما بنویسین محمد ، ما می خونیم ممد :| :))
یاد شعرِ امید صباغ نو افتادم که میگه :
وقتی نباشی زندگی تلخ است ، خیلی تلخ
حتی اگر لب وا کند دنیا به تحسینم
باشد که شیرین شود ، انشاءاللّٰه :)
بلی :)
دارید اسراف رو فرهنگ سازی می کنید و میفرمایید ایرادی نداره ؟! واقعاً که :| :)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۴:۱۰
آیلین احمدی
چرا نمیشه ناشناس فرستاد ؟ چرا مجبورمون میکنی از خاموشی در بیایم؟ ها؟ جواب بده 😂
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۴:۱۳
رهایی بخش
خشمگین،
تهی،
تنها،
فریبخورده.
ما موزههای وحشتیم.(چارلز بوکوفسکی)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۴:۱۳
yasna sadat
نمبدونم چی بگم...
:)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۳
سویل :)
با غم آخرش میشد مرد حتی ...
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۴:۴۸
مــحــدثــه ...
تلخ بود... امیدوارم زود زود تلخیها برات شیرین بشه رفیق.
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۵:۱۵
لنی ..
خیلی زیبا بود :) امیدوارم در سال 98 بیشتر بنویسید و ستاره روشن وبلاگتون رو خیلی بیشتر ببینیم :)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۶:۰۷
نظر نجفی
خیلی زیبا بود از اول تا آخرش خواندم کیف کردم.
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۸:۱۵
آرام :)
هیچ وقت نمیتوانی چیزی را که قرار است از دست بدهی نگه داری ... فهمیدی ؟!
تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آن که از دستت برود، عاشقانه دوست داشته باشی !
📙 به خاطر وین دیکسی
✍🏼 #کیت_دی_کاملو
+اینقدر عجله نکن ستاره میاد،،، خودشم میاد :)
درد ها پایان می پذیرد..
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۸:۴۵
آرام :)
خب منظورم همون دیگه درد میره
یه درد دیگه میاد کلمه رو به جور دیگه تلفظ کن !
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۹:۰۸
یه بنده خدا
که اینطور!
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۹:۱۳
آرام :)
میگه :
حال ندارم آدم رو می فرستی پی نخود سیاه جانم ؟😅
+ دختر رعایت کن تازه از سر کار اومده :) چقدر من توصیه خواهرانه کنم؟
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۹:۳۶
حمید حمیدی
وقتی تو نیستی...
نه هست های ما چنان که بایدند و
نه بایدها....
قیصر جان امین پور
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۰:۱۴
آرام :)
میگه :
خانوم 😎شام که سوپرایزه :دی
+خب به من چه خودتون مشکلاتتون رو حل کنید من الان داره فسقلیم گریه میکنه خخخخخخخ
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۰:۲۰
آرام :)
اون دیگه برو از اقاتون بپرس D:
خدا نکشتت که دلم کشید :|
+ اسمش خوشگله ، آبتین :)) شایدم شد مهرداد خخ
به خاله سلام میرسونه:)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۰:۲۵
آرام :)
میدونی :دی
میگه هر چی حوا خانوم بگه :))
ارهههه 😗
عزیزم :))
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۰:۲۵
Elham ...
چقدر این سبک نوشتن رو دوست دارم:)
خیلی لذت بردم حوای عزیزم:)
خودت خوبی؟
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۰:۳۹
Elham ...
سعی کن خیلی زیاد:)
همیشه شاد باش همیشه بخند همیشه ی همیشه^*^
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۰:۴۴
آرام :)
میگه:
پیتزا با پول حوا :دی
نه سیب زمینی چیه آخ:d
💜💜
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۰:۵۶
آرام :)
خخخخ
حالا که اینجور شد نهههه حوا بی تو هرگز 😗
اون گفت من نگفتم :)
چه خانومی اقاشو می فرسته خونه مامانش ، آخه چی کار کنم مامانم خونه نیستتت؟
حالا یه دفعه تو پول بده چی میشه ؟ 😶
تازه باور کن خوشمزه ترم هست چقدر من کار کنم ؟:|
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۱:۰۹
Elham ...
کجا بیام اخه:(
نمیگی بهم که:(
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۲:۲۱
فروشگاه بزرگ ایران
داستان زیبایی بود
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۲:۳۲
آرام :)
میگه:
با تو حدودی آره 😅 موقع های حرص ات رو درآوردن رو دوست دارممم😈مثل همون مو:)
نه نمیشه این دفعه مثل دفعه های قبل نیست :دی
خب میتونی تو خونه باشی مجبور نیستی خانوم :))
الفرارر
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۳:۰۰
فاطمه م_
چرا آخرش اینطوری شد؟ منظورم اینه که چرا وقتی بیدار شدی سیبزمینیها هنوز تو موهات بود؟ :| منطقی نیست :))
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۳:۰۵
آرام :)
دیگه دیگه :دی
من ارامم :)
میگه :
جانم ؟ استقلال چیه پرسپولیس باش :)
بعدم من مَردم تو خانومی:)
از خونه ام بیرون ام میکنی ؟؟؟ مظلوم گیر آوردی :|
دوستت دارم 💜
+دیگه من برم داره شخصی میشه 😅😍
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۳:۲۴
آرام :)
:)))
خخخ فقط قرمزززززززز 😎
خب در رو روم بستی که دخترک حواس پرت :(:
+ممنون من دیگه باید برم پیش فسقلی و اقامون 💜
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۳:۳۸
فاطمه م_
نه آخه ببین، پیرهنشم تنت بود با این کاری ندارم. ولی آخه سیبزمینیا؟ :))
نمیدونم منطق چیه. چه اهمیتی داره اصن ؛-)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۳:۵۲
فاطمه م_
فقط به خاطر سیبزمینیا :)) شوخی میکنم ؛-)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۳:۵۷
مسـ ـتور
من معتقدم وقتی یه نشونه از موندن هست پس یعنی به رفتن باید شک کرد و چه نشونه ی محکم تری از اون ستاره ها... (:
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۳:۵۹
آرام :)
حرف حرف منه :)
قرمز تکرار کن قرمز 😅
مگه تو برای من حواس میذاری :|
+سلام میرسونن 😍
خودمونیماا هم خیال من هم خیال تو :)
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۰۱:۳۵
هـی وا
آی بزنه آخرش کامبیزی ساشایی چیزی بشه بجای محمد:))
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۰۸:۳۲
علی ایران منش
خیلی حوب بود یه لحظه اشکم در امد:|
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۰:۱۷
آرزو ﴿ッ﴾
تلخ تمومش کردی :(
اونجاهایی که صداش میزدی، تو ذهنم صدای ستایش پخش میشد که میگفت محمد. یه جور خاصی میگفت. قبل از اون کسی رو ندیده بودم که انقدر واضح و درست بگه محمد.
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۰:۴۱
آرزو ﴿ッ﴾
متن منظورمهها، نه چیز عمیقتر دیگهای
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۱:۰۳
آشنای غریب
فقط کامنت آقا احسان :)))))))))
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۱:۲۲
آرزو ﴿ッ﴾
الآن اگه بپرسم خب پس کی تمومش کرد؟ خنگ یا روی اعصاب به نظر نمیام؟😶
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۱:۳۹
آشنای غریب
خب چه کاری اگه بچای اون کارها (تخم مرغ و سیب زمینی)غذاتون رو می پختین،با دیدن بیف ایستراگانف گشنتون نمیشد:)))
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۰۳
علی ایران منش
در کل حس خوبی بود :)))
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۵:۲۲
Blue Moon
:(
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۶:۲۰
Elham ...
جدا مشهد؟ :)
ما تابستون مشهد بودیم کاش زودتر پرسیده بودم:(
حتما حتما میام پیشت:)
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۷:۳۳
تیردخت :)
جدی منم داشتم به سیب زمینی و تخم مرغ هایی که اسراف کردن فکر میکردم :)))
چطوری حوا جونی؟
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۷:۴۱
آرام :)
میگه:
:|||حوا خودتی ؟؟😂
+D:
خواهرم یه ذره آروم باش :)
:)))
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۱۹:۱۸
تیردخت :)
قربونت برم :*** منم در نوسانم :))
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۰:۲۰
آرام :)
تا دو دقه قبل محمد بودم حالا نیستم ؟
نقشه هات رو حفظم:)
+خخخخخخخ
آخه من عصبانی طور بشم خخخ فسقلی میترسه😚
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۱:۰۵
Elham ...
میگم
اخه قبلا گفته بودی یه جایی نزدیک شیرازی یا خود شیرازی اگه اشتباه نکنم:)
حتماااا میام اگه شد*_*
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۱:۰۶
آرام :)
میگه :
نه عزیزم من اشتباه میکنم :)
به من بینوا رحم کن 😀
بعدم مامانم رفته سفر های خارجه نمیشه که من پشت در بمونم تا دیشب پشت در بودم دلت میاد ؟
+عههه الان میارمش خخخخ
براش بستنی هم بخریااا دوست داره:)
گریه هم کرد براش قصه بخون :)
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۱:۳۹
آرام :)
میگه :
میگم میخوای جامون رو عوض کنیم تو بشی آقا من بشم خانوم 😂 بهت میادا:)
باشه برات پفک لوسی میخرم :دی
با قفل ساز منو اشتباه گرفتی:/
منم بگو کچلم کردی بس دیگه یه شام بیار بخورم مُردم :|
خانوم ما رو باش یه ذره مهربان نیست .
+:))))
از همین حالا هم بگم شیطون هستاااا:)
تازه یک دونه دندون داره شاید ایس پک بخوره دندونش یخ زد حواست باشه حوا جان :)
D:
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۱:۵۴
آرام :)
میگه :
حوا نگو فرشته :))) تو از خربزه خوشگل تری 😎
الان پای لرزم دیگه ، نیستم یا هنوز مونده تا لرز ؟
خودت میگی لوسی گفتم پفک لوسی بخرم 😂
باش حاضر شو بریم رستورانت خخخ
حالت خوبه ؟ :)
+مرسییی:)
یه نی نی چرا نداری با نی نی من بازی کنه آخه ؟:/
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۲:۵۶
آرام :)
خودت میگه هرکی خربزه خورد ، تازه من میگم بهتر از اونی و خوشگل تری بدِ؟
یا خدا😨
بانمک تو :)))))
با خود ، با خود تو میریم زود 😈
خدایا به کدوم درگاهت گناه کردم :|
یکم مهربان باش با مننننننن
+:)
نی نی خوبه :))
###
حوا الان بازدید کنند هات عصبی میشن ، من مزاحم نمیشم .
امیدوارم که با صحبت هام حالت بهتره شده باشه و لبت هم خندون؛)
خوشبخت بشی :)))
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۳:۲۱
آرام :)
حالا شد گولت زدم 😀😂😎
:))
+💜💜
دیگه خیلی نظر گذاشتم .
ممنونم گلم :)
💕💟💙
دوشنبه ۱۹ فروردين ۹۸ , ۲۳:۲۱
[ ~_~ ]
سلام (: .
^_^ والا اولش از حال و هواش دلم خواست هرچه زودتر عاشق شم
ولی آخرش زدِ حال خوردم نشستم یه ساعت به نبودش و خون دماغی که نمی دونم چرا جریان پیدا کرده بود فکر می کردم!!! =/ .
ولی کلا خوشم اومد ^_^ .
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۰۰:۵۱
ناصر دوستعلی
خوب بود
واقعیت یا داستان، هر کدوم بود خوب بود
خوب نوشته شده بود
مرحبا
:)
و
* خیلی بهت میاد
* و باز هم بدون پاراگرافبندی
:)
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۰۱:۱۱
ناصر دوستعلی
اختیار با شماست
البیت بیتک
:)
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۰۱:۳۱
ناصر دوستعلی
اُلبَیْتُ بَیْتُک
خانه، خانهی شماست
جملهی حضرت زهراست به امیر المومنین
وقتی از حضرت برای عیادت از حضرت صدیقه اجازه خواستن
و حضرت امیر پیغامشون رو به حضرت فاطمه رسوندن
کنایه از اینکه
شما صاحباختیارید
امر کنید
فاطمه مطیع امر شماست
:)
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۱۰:۲۶
فروغ فرخزاد
آخی مثه فیلماا
چقد خوبه که خوشحالین
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۱۶:۴۶
احسان
امیدوارم آخرش زودتر برسه..
حالتون بهتره؟
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۲۰:۰۷
احسان
آخر این روزهای تاریک منظورم بود حوا خانوم :)
تا جایی که من میشناسمتون بعید میدونم نا امید شده باشین.
ان شاء الله تا عمر دارم ستاره وبلاگتون چشمک بزنه.
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۲۱:۳۹
آرام :)
:)
+خب پیش تو هست نی نی که آخه :) من چه جور بوسش کنم :)
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۲۲:۳۳
آرام :)
میگه:
نه مهربون تر باش:)
+ آره دیگه من هنوز دارم دعوا میکنم با آقامون خخخخخ بعدم همش نی نی میگه خاله حوا ، من نمیدونم چه جور یاد گرفته فسقلی ؟؛)
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۲۲:۳۶
رهگذر ۳
عه! منم بنوعی یه محمدم، اسم قشنگیه... البته برای من مستعاره...
آخرش از این خیلی بهتر میشه... شما قوی تر از اخر حرفاتونید :)
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸ , ۲۲:۵۲
احسان
مرگ زندگی جز قضای الهی هست. رضاً برضاک.
چهارشنبه ۲۱ فروردين ۹۸ , ۰۹:۰۸
حامد سپهر
ممد نبودی ببینی:)))
اه اه اه بازم خون دماغ:))
یعنی انصافا تا یه سال دیگه نمیام وبلاگت
هرموقع میام درمورد خون و دماغ و استفراغ حرف میزنی.....:))
ما آخر نفهمیدیم دردت چیه!!!
حالا نهایتش می میری دیگه اینقدر ادا و اطفار نداره:D
چهارشنبه ۲۱ فروردين ۹۸ , ۱۲:۴۲
آرام :)
:(
+خخخخخ نه دیگه میام امروز میبرش خسته شدی ، اذیت که نکرد ؟ ؛)
چهارشنبه ۲۱ فروردين ۹۸ , ۱۵:۱۹
خانم الف
حس خوبی نوشتت به من داد. البته تا قسمت ستاره ها . انشالله بقیش هم بقول خودت خوب میشه به مرور زمان
قشنگ بود ولی آخرش ...
چهارشنبه ۲۱ فروردين ۹۸ , ۲۰:۱۳
فرشته ی روی زمین
اخییییییییی چه قشنگ : )
ولی نعمت خدا رو اسراف نکنید :|
:)
چهارشنبه ۲۱ فروردين ۹۸ , ۲۳:۰۰
کنج دنج
زوند نوشته شما که در بنده ایجاد شد: خوشحالی-ناراحتی- اسکول شدن :/
با تچکر
+ازا ینکه از امام رضا می نویسید ممنونم.
پنجشنبه ۲۲ فروردين ۹۸ , ۱۲:۲۰
00:00 :.
چرا بد تموم شد ؟
پنجشنبه ۲۲ فروردين ۹۸ , ۱۴:۴۴
فاطمه سادات داوری
محمد؟ واقعیه؟
پنجشنبه ۲۲ فروردين ۹۸ , ۲۲:۳۲
doran ...
سلام
و خانهای که الویه ای شد:/
به نظرم یه "پستها فعلا و صرفا خیال پردازی هستند " باید بزنید بالای وبلاگ
منم اولین بار اومده بودم هی فکر میکردم واقعی اند پستها:| تا گفتید که خیال پردازی اند:)
:))
جمعه ۲۳ فروردين ۹۸ , ۰۲:۰۷
حمید آبان
زنده باد بر این قلم :)
انشالله آخر قصه، غصه ای نباشه و عاقبت به خیر بشه :)
جمعه ۲۳ فروردين ۹۸ , ۰۸:۰۵
doran ...
نه به خاطر این گفتم هی پرسیدند محمد واقعیه؟
ولی خیلی فرق داره دچار سردرگمی میشیم:|
:))
جمعه ۲۳ فروردين ۹۸ , ۱۰:۴۴
مهدی محمدبیگی
عالی بود حس خوبی داشت لحظه های عاشقی را خیلی خوب بیان کردی
جمعه ۲۳ فروردين ۹۸ , ۱۴:۵۶
معافیت سربازی
ایده نو برای طرح ملی ساماندهی سربازی اجباری !
با عضویت و ارسال درخواست برای نمایندگان و مسوولان مربوطه حمایت لازم را به عمل بیاورید
سپاس
جمعه ۲۳ فروردين ۹۸ , ۱۶:۵۴
کنج دنج
نارحت شدی دختر هوای عزیز؟ :)
ناراحت نشی ها. اخه کلی حس گرفته بودم، حتی تا مدافع حرم بودن طرف و ... هم رفتم. بعد دیدم داستانه :) خلاصه که خوب بود. خخخ
متن واقعا زیبا بود
قلم عالی دارید.
جمعه ۲۳ فروردين ۹۸ , ۲۲:۴۳
فاطمہ.ح جیمی ***
سلام حوا :)
مثل همیشه نوشته هات عالین ❤
جمعه ۲۳ فروردين ۹۸ , ۲۳:۱۶
اردیبهشت ..
سلام عزیزم
خوبی
شنبه ۲۴ فروردين ۹۸ , ۱۵:۱۹
meysam molaei
مطالب بسیار خوبی در وبلاگ دارید ممنون از وقتی که میزارین لطفا به سایت ماهم سربزنید
مشاوره سرمایه گذاری
يكشنبه ۲۵ فروردين ۹۸ , ۱۱:۲۳
اردیبهشت ..
ممنون
يكشنبه ۲۵ فروردين ۹۸ , ۲۳:۳۰
آوا دخت
سلام
من مخالف نظر خیلی هام
بنظرم آخرش رو خیلی خوب تموم کردین
کلا وقتی داری یه متن رو میخونی بعد یهو یه چیزی میشه که اصن تو،تو فکرش نبودی خیلی فوق العادست
دمتون گرم
دوشنبه ۲۶ فروردين ۹۸ , ۱۸:۰۴
❤ოaЯყaო👭ղმբმʂ ❤
سلام حوا جانمممممم
چطوری خوبی؟ 😘
عیدی ک گذشت هم تبریک با تاخیر ^___^
دوشنبه ۲۶ فروردين ۹۸ , ۱۸:۴۹
شفق تیرزاد (*_*)
آخه چارخونه؟! :/
الهی حال دلت خوب بانو :)
+ فقط کامنت آقا احسان... :)))(((:
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۱
باربری و اتوبار آیلان
درسته
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۱
باربری و اتوبار آشنا
اون ستاره منم
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۱
باربری و اتوبار امانت
ستاره ی ما
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۲
باربری و اتوبار آسایش
ستاره ام باش
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۶:۰۳
ملایر موزیک
زیبا بود
زیبا بود
:)
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۹۹ , ۱۴:۱۲
#مهرادی
آخرش غمگین بود که😢 ولی خیلی زیبا بود:))❤➕❤
اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پر بحث تر
آرشیو مطالب
-
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۸ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۲۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۲۰ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۴ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۲۳ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۳۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۴۳ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۶ )
کمی تفکر