اون ستاره که کنارشه هم منم

پرسید خب حالا چی درست کنیم؟! پرسیدم الویه دوست داری؟! گفت آره. سیب‌زمینی و مرغ و تخم‌مرغ رو گذاشتم آب‌پز بشن. رفتم سراغِ کمدمون و پیراهنِ چهارخونه‌ی آبی رنگش رو برداشتم و تنم کردم. آستین‌هاش رو تا آرنج تا کردم و موهام رو باز کردم. مثلِ همیشه غرقِ مطالعه‌ی فلسفه بود. خیلی آروم رفتم پشتِ سرش و دست‌هام رو گذاشتم روی چشم‌هاش. کتابش رو بست با لبخند گفت خیلی بهت میاد. اصلاً انگار واسه تو ساخته شده. منم دست‌هام رو برداشتم و با اخم گفتم واقعاً که جرزنی محمد. رفتیم سراغِ رنده و کاسه و موادِ آب‌پز شده. تخم‌مرغ‌ها با من بود سیب‌زمینی‌ها با محمد. آخ که چه دلبر شده بود توی اون حالت. یکم که گذشت یک مشت از تخم‌مرغ‌های رنده‌شده رو برداشتم پرتاب کردم وسطِ صورتش. با چشم‌های گردشده چند ثانیه‌ بهم خیره شد و بعد یک مشت از سیب‌زمینی‌های رنده‌شده برداشت و گفت حالا نوبتِ منه. جیغ کشیدم و فرار کردم. من می‌دویدم و اون دنبالم و بلند بلند می‌خندیدیم. بالاخره بهم رسید و دستش رو برد وسطِ موهام و از بالا تا پایین حرکت داد. حضرتِ عشق از تهِ دل می‌خندید و من جیغ ‌می‌کشیدم و می‌گفتم خیلی بی‌ادبی. دستم رو گرفت و برد سمتِ حیاط. اشاره کرد به آسمون و گفت اون ستاره پرنوره رو می‌بینی؟! گفتم آره اون منم. خندید و گفت اون ستاره که کنارشه هم منم که همیشه کنارتم. نشستیم روی صندلی‌های کنارِ باغچه. سرم رو گذاشتم روی شونه‌ش و دستش رو محکم توی دستم گرفتم. آروم آروم خوابم برد. یهو حس کردم یه قطره افتاد روی دستم. چشم‌هام رو باز کردم. خون بود که از دماغم روی دستم چکید. رفتم جلوی آینه. پیراهنت تنم بود اما «تو» نبودی. بدو بدو رفتم کنارِ پنجره. ستاره‌ت هم بود اما «تو» نبودی. دستم رو بردم بینِ موهام. سیب‌زمینی‌های‌ رنده‌شده‌ی توی دست‌هات هم بودند و «تو» نبودی. من، تنهایی، خستگی، بیماری و خون و خون و خون. می‌بینی محمدِ من؟! همه چی سرِ جای خودشه فقط «تو»یی که نیستی. آخه تعبیرِ رویایی هستی که دیروز برای فردا دیده بود. فردایی که دیگه نفس نمی‌کشم، همون فردایی که «تو» توش نیستی...


این چرا تهش این شد؟ :٫(
چون آخرش نبود :)
محمد؟ واقعیه؟
اسمِ محمد رو دوست دارم.
ینی چی آخرش نبود؟
ببینید معتقدم آخرِ همه چی خوبه. پس وقتی خوب نیست یعنی هنوز آخرش نشده.
عجیب و غریب مثل همیشه :)

حالتون بهتر نشده هنوز؟
من عجیب نیستم فقط یکم دیوونه‌ام‌ :))

:)
:* عزیزدلم

خدا مراقب دلت و این خیال پردازی های دلچسبت باشه
خدا خیلی حواسش به پنهانی های دل آدم هاست ...
مهربون جانِ خودم ^_^

:)
اصلاً دلم نمی‌خواد اعتقادم به این جمله رو از دست بدم...
حدیث داریم از غیر معصوم که خدا دیوونه ها رو بیشتر تر دوس داره :))))
رهاییِ محضه :) از هفتاد و هفت دولت آزادِ آزاد :)
گفته بودی فک کنم به گوشم آشناس
چی رو؟!
آخرش خوب میشه، مطمئنم
حسِ اطمینانت حالم رو بهتر می‌کنه رفیقِ قشنگم :)
دیوونگی رهاییه یا همچی چیزی
رهایی در آن است که شبیهِ دیوانه‌ها باشی.
جز از کل
:)
چقدر با این که غم انگیز بود حس خوبی داشت3>
خوبی از خودتونه :)
یا ایزد منان!
واقعا داریم به کجا میریم؟
سیب زمینی کیلویی ۶۰ هزار ریال! میمالید به موهای همدیگه؟
من اون حضرت عشق رو گیر بیارم حالیش میکنم که بجای سیب زمینی رنده شده، باید با قابلمه بکوبه تو مخ طرف مقابل که الکی تخم مرغ دونه ای هزار تومن رو نپاشه تو صورت آدم!  
حالا کجا در رفته بود حضرت عشق؟ 
خدایا اینا دیگه کین؟
خدا این مبذرین و مسرفین رو خیلی جدی نگیر! همین شما ها باعث میشید سیل بیاد دیگه!
خدا سالیانِ سال حفظ کنه شما رو واسه ما :)))))
خیلی خندیدم :))))

الهی العفو :|
:)
من فکر کردم محمد داداشتونه.
داداشم هم محمد هست خب :) همه پسرعموها و پسردایی‌ها و پسرعمه‌ها محمد هستن. محمدهادی، محمدحسین، امیرمحمد و غیره :|
ممد نه محمد

ولی من دوست دارم کامل تلفظ کنم. یادم هم نمیاد به داداشم گفته باشم ممد :| :)
آها آها همین :)
:)
راستی تو شیفتگی چی شد؟
هیچی هست اما متوقف شده.
شما پسر نیستی وگرنه درک میکردی تفاوت های محمد و ممد رو!
این موضوع بین پسرا در حد یه مسئله ناموسیه!
باشه شما آروم باشید :| دعوا نداریم که :)
ممد البته :)))
چرا تلخ میکنین آخر نوشته رو :/ تلخش نکنین لطفاً -_- 
خیلی خوب بود :))
ولی اسراف نکنید تخم مرغ و سیب زمینی ها رو :| 
شما هم؟! :| محمد و دیگر هیچ! :))
تلخه خب. وقتی تلخه چکارش کنم من؟!
جدی؟! :))
عیب نداره سالی یک بار :|
شما بنویسین محمد ، ما می خونیم ممد :| :))
یاد شعرِ امید صباغ نو افتادم که میگه : 
وقتی نباشی زندگی تلخ است ، خیلی تلخ 
حتی اگر لب وا کند دنیا به تحسینم 
باشد که شیرین شود ، انشاءاللّٰه :) 
بلی :) 
دارید اسراف رو فرهنگ سازی می کنید و میفرمایید ایرادی نداره ؟! واقعاً که :| :) 
:| :))

دقیقاً...
سپاس :)
(:
خب هر دو سال :| زندگی که بدونِ این چیزا نمی‌شه آخه.
چرا نمیشه ناشناس فرستاد ؟ چرا مجبورمون میکنی از خاموشی در بیایم؟ ها؟ جواب بده 😂
روشن شدنتون مبارک :)))
خشمگین،
تهی،
تنها،
فریب‌خورده.
ما موزه‌های وحشتیم.(چارلز بوکوفسکی)
چقدر بجا بود :) خیلی ممنون
نمبدونم چی بگم...


:)
همین لبخندت عالیه :) بیشتر بخند سادات جان :)
با غم آخرش میشد مرد حتی ...
و کی می‌دونه من چند بار مردم؟! و یک آدم رو مگه چند بار می‌شه کشت؟!
تلخ بود... امیدوارم زود زود تلخی‌ها برات شیرین بشه رفیق.
مثلِ شکلاتِ ۹۸ درصد. ممنونم مهربون :)
خیلی زیبا بود :) امیدوارم در سال 98 بیشتر بنویسید و ستاره روشن وبلاگتون رو خیلی بیشتر ببینیم :)
شما زیبا خوندید :) خیلی ممنونم :)
خیلی زیبا بود از اول تا آخرش خواندم کیف کردم.
لطف دارید شما :)
هیچ وقت نمی‌توانی چیزی را که قرار است از دست بدهی نگه داری ... فهمیدی ؟!
تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آن که از دستت برود، عاشقانه دوست داشته باشی ! 

📙 به خاطر وین دیکسی
✍🏼 #کیت_دی_کاملو

+اینقدر عجله نکن ستاره میاد،،، خودشم میاد :)
درد ها پایان می پذیرد..
آره فهمیدم :)

+ باشه :)))
دردها پایان نمی‌پذیرند فقط از شکلی به شکلِ دیگر تبدیل می‌شوند...
خب منظورم همون دیگه درد میره 
یه درد دیگه میاد کلمه رو به جور دیگه تلفظ کن !
آری :)

خب بهش بگو داره میاد یه کیلو سیب‌زمینی و یه شونه تخم‌مرغ بخره بیاره :|
که اینطور!
آره متاسفانه.
میگه :
حال ندارم آدم رو می فرستی پی نخود سیاه جانم ؟😅

+ دختر رعایت کن تازه از سر کار اومده :) چقدر من توصیه خواهرانه کنم؟
بهش بگو پس از من شام نخواه :|

+ فقط اون خسته نیست که منم خسته‌ام :| :)) بیشتر توصیه کن خواهر :)
وقتی تو نیستی...
نه هست های ما چنان که بایدند و 
نه بایدها....

قیصر جان امین پور
به قولِ جنابِ عبدالملکیان
احساس می‌کنم کسی که نیست کسی که هست را از پا در می‌آورد.
میگه :
خانوم 😎شام که سوپرایزه :دی

+خب به من چه خودتون مشکلاتتون رو حل کنید من الان داره فسقلیم گریه میکنه خخخخخخخ
پیتزا یعنی؟! :))

+ الهی :))) اسمش چیه؟! :|
اون دیگه برو از  اقاتون بپرس  D:
خدا نکشتت که دلم کشید :|

+ اسمش خوشگله ، آبتین :))  شایدم شد مهرداد خخ
به خاله سلام میرسونه:) 
من که نمی‌دونم کیه خودت ازش بپرس :|
منم :( بیا بریم پیتزا بخوریم :))

+ آبتین بابای فریدون بود؟! خوشگله ^_^
خاله فداش بشه :))
میدونی :دی 
میگه هر چی حوا خانوم بگه :))
ارهههه 😗
عزیزم :))
بهش بگو پس همون یه کیلو سیب‌زمینی و یه شونه تخم‌مرغ رو بگیر بیار :|

^_^
شکلاتِ خاله :))
چقدر این سبک نوشتن رو دوست دارم:)
خیلی لذت بردم حوای عزیزم:)
خودت خوبی؟
چقدر من تو رو دوست دارم :)
چه خوب خیلی خوشحالم ^_^
دارم سعی می‌کنم :)
سعی کن خیلی زیاد:)
همیشه شاد باش همیشه بخند همیشه ی همیشه^*^
چشم چشم :)
تو نمیای من ببینمت؟! :))
میگه:
پیتزا با پول حوا :دی
نه سیب زمینی چیه آخ:d

💜💜
چه حرفا :|
بگو اصلاً شام نداریم آقا برو خونه بابات پیشِ مامانت :/

((:
خخخخ 
حالا که اینجور شد نهههه حوا بی تو هرگز 😗
اون گفت من نگفتم :)
چه خانومی اقاشو می فرسته خونه مامانش ، آخه چی کار کنم مامانم خونه نیستتت؟
حالا یه دفعه تو پول بده چی میشه ؟ 😶
تازه باور کن خوشمزه ترم هست چقدر من کار کنم ؟:|
بی تو هرگز با تو عمراً :|

بگو این دیگه مشکلِ خودته :/ خیلی هم لوسی اَه اَه اَه :|
همین یه دفعه یه دفعه ها هست که می‌شه همیشه :|
منم پا به پای تو کار می‌کنم آقا :/
کجا بیام اخه:(
نمیگی بهم که:(
مشهد دیگه :)
يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۲۲:۲۱ فروشگاه بزرگ ایران
داستان زیبایی بود
:)
میگه:
با تو حدودی آره 😅 موقع های حرص ات رو درآوردن رو دوست دارممم😈مثل همون مو:)
نه نمیشه این دفعه مثل دفعه های قبل نیست :دی
خب میتونی تو خونه باشی مجبور نیستی خانوم :))
الفرارر
مطمئنی نمی‌شناسیش؟! دقیقاً چیزایی رو می‌گی که انتظارش رو دارم :))

بگو داری استقلالم رو ازم می‌گیری حواسم بهت هست! :/ دیگه خونه نیا :|
چرا آخرش اینطوری شد؟ منظورم اینه که چرا وقتی بیدار شدی سیب‌زمینی‌ها هنوز تو موهات بود؟ :| منطقی نیست :))
چرا فکر می‌کنی منطقی نیست؟! :) و سوالِ اساسی‌تر اینکه منطق چیست؟!
دیگه دیگه :دی 
من ارامم :)
میگه :
جانم ؟ استقلال چیه پرسپولیس باش :)
بعدم من مَردم تو خانومی:)
از خونه ام بیرون ام میکنی ؟؟؟ مظلوم گیر آوردی :|
دوستت دارم 💜

+دیگه من برم داره شخصی میشه 😅😍
تو عزیزِ دلی :)

بگو: فقط آبی :|
:) خب بیا تو :|

+ کجا؟! یه چای می‌خوردی پیشِ ما :))
:)))

خخخ فقط قرمزززززززز 😎
خب در رو روم بستی  که دخترک حواس پرت :(:

+ممنون من دیگه باید برم پیش فسقلی و اقامون 💜
((:

آبی فقط :|
حواس‌پرت تویی که همیشه کلیدت رو جا می‌ذاری :/

+ الهی ^_^ سلام برسون
نه آخه ببین، پیرهنشم تنت بود با این کاری ندارم. ولی آخه سیب‌زمینیا؟ :))
نمی‌دونم منطق چیه. چه اهمیتی داره اصن ؛-)
کلِ متن پارادوکس بود این که دیگه چیزی نیست :)

اگه مهم نیست چرا می‌گی منطقی نیست رفیق جان؟! :))
فقط به خاطر سیب‌زمینیا :)) شوخی می‌کنم ؛-)
((:
من معتقدم وقتی یه نشونه از موندن هست پس یعنی به رفتن باید شک کرد و چه نشونه ی محکم تری از اون ستاره ها... (:
اعتقادِ قشنگی داری :) اگه مریدت شدم حتماً بهت می‌گم. حتماً حتماً حتماً...
حرف حرف منه :)
قرمز تکرار کن قرمز 😅
مگه تو برای من حواس میذاری :|

+سلام میرسونن 😍

خودمونیماا هم خیال من هم خیال تو :)
بگو مامانت برگشته برو پیشش :/ جرئت داری بیا خونه من می‌دونم و تو :|

+ آخی ^_^

جالب شده که :) من دوست دارم :))
آی بزنه آخرش کامبیزی ساشایی چیزی بشه بجای محمد:))
خدا نکنه :| :))
خیلی حوب بود یه لحظه اشکم در امد:|
ببخشید واقعاً
تلخ تمومش کردی :(
اونجاهایی که صداش می‌زدی، تو ذهنم صدای ستایش پخش می‌شد که می‌گفت محمد. یه جور خاصی می‌گفت. قبل از اون کسی رو ندیده بودم که انقدر واضح و درست بگه محمد.
من تمومش نکردم آخه.
...
متن منظورمه‌ها، نه چیز عمیق‌تر دیگه‌ای
می‌دونم :)
فقط کامنت آقا احسان :)))))))))            
عالی بود :))))
الآن اگه بپرسم خب پس کی تمومش کرد؟ خنگ یا روی اعصاب به نظر نمیام؟😶
والا خودم هم نفهمیدم :)
نه عزیزم این چه حرفیه :|
خب چه کاری اگه بچای اون کارها (تخم مرغ و سیب زمینی)غذاتون رو می پختین،با دیدن بیف ایستراگانف گشنتون نمیشد:)))
نه دیگه غذای شما یه چیزِ دیگه بود :))
در کل حس خوبی بود :)))
:)
:( 
بخند لطفاً :)
جدا مشهد؟ :)
ما تابستون مشهد بودیم کاش زودتر پرسیده بودم:(
حتما حتما میام پیشت:)
آره :)
تابستون خونه بودم :| دانشجوی اینجام مشهدی نیستم :)
حتماً بیا ^_^
جدی منم داشتم به سیب زمینی و تخم مرغ هایی که اسراف کردن فکر میکردم :))) 
چطوری حوا جونی؟
می‌دونی خوبیِ عالمِ خیال اینه که اسراف براش تعریف نشده :)))

نوسان داره زیاد اما الان خوبم :) تیردختِ قشنگم چطوره؟! :)
میگه:
:|||

حوا خودتی ؟؟😂
+D:
خواهرم یه ذره آروم باش :)

:)))
بگو من که خودمم اما تو محمد نیستی انگار! دست‌هات رو از زیرِ در نشون بده ببینم :|

+ خشونتِ این مدلی عشق میاره :| :)))

باور کن :))
قربونت برم :*** منم در نوسانم :))
فدای تو ^___^ خیلی دوست دارم خیلی خوب باشی همیشه :)
تا دو  دقه قبل محمد بودم حالا نیستم ؟ 
نقشه هات رو حفظم:)

+خخخخخخخ
آخه من عصبانی طور بشم خخخ فسقلی میترسه😚
بگو مثلِ اینکه دوست داری امشبم بری پیشِ مامانت :/

+ الهی ^_^
خب بیارش پیشِ من خودت برو دعوا :|
میگم
اخه قبلا گفته بودی یه جایی نزدیک شیرازی یا خود شیرازی اگه اشتباه نکنم:)
حتماااا میام اگه شد*_*
آری :)

بیا ^____^
 میگه :
نه عزیزم من اشتباه میکنم :)
به من بینوا رحم کن 😀
بعدم مامانم رفته سفر های خارجه نمیشه که من پشت در بمونم تا دیشب پشت در بودم دلت میاد ؟

+عههه الان میارمش خخخخ
براش بستنی هم بخریااا دوست داره:)
گریه هم کرد براش قصه بخون :)
بگو معلومه که اشتباه می‌کنی!
بینوا منم که دچارِ تو شدم :| خودت رو لوس نکن واسه من :/
من که می‌دونم تو کلیدِ خونه مامانت اینا رو داری :|

+ بیارش :)))
آیس‌پک می‌خرم براش :)
باشه ^_^
میگه :
میگم میخوای جامون رو عوض کنیم تو بشی آقا من بشم خانوم 😂 بهت میادا:)
باشه برات پفک لوسی میخرم :دی
با قفل ساز منو اشتباه گرفتی:/
منم بگو کچلم کردی بس دیگه یه شام بیار بخورم مُردم :|
خانوم ما رو باش یه ذره مهربان نیست .

+:))))
از همین حالا هم بگم شیطون هستاااا:)
تازه یک دونه دندون داره شاید ایس پک بخوره دندونش یخ زد حواست باشه حوا جان :)
D:
بگو بالاخره حوا رو گرفتی نه برگِ چغندر :))) خربزه خوردی پای لرزش هم بشین :|
مگه من بچه‌ام؟! :/ واسه خودت پفک بخر من کتاب می‌خوام :|
امشب شام با تو هست عزیزم :)))
خودت مهربون نیستی :/

+ الهی الهی :))
آخی ^_^
چشم چشم :)
میگه :
حوا نگو فرشته :))) تو از خربزه خوشگل تری 😎
الان پای لرزم دیگه ، نیستم یا هنوز مونده تا لرز ؟
خودت میگی لوسی گفتم پفک لوسی بخرم 😂
باش حاضر شو بریم رستورانت خخخ
حالت خوبه ؟ :)

+مرسییی:)
یه نی نی چرا نداری با نی نی من بازی کنه آخه  ؟:/
بگو چشمم روشن چشمم روشن من رو با خربزه مقایسه می‌کنی؟! :/
هنوز خیلی مونده تا به لرزش برسی :|
بانمکِ کی بودی تو آخه :)))
بیخود
آره خیلی. شما برو پیشِ مامانت :/

+ قربانت :)
ما خودمون نی‌نی هستیم نی‌نی می‌خوایم چکار :|
خودت میگه هرکی خربزه خورد ، تازه من میگم بهتر از اونی و  خوشگل تری بدِ؟
 یا خدا😨
بانمک تو :)))))
با خود ، با خود تو میریم زود 😈
خدایا به کدوم درگاهت گناه کردم :|
یکم مهربان باش با مننننننن 

+:)
نی نی خوبه :))
###
حوا الان بازدید کنند هات عصبی میشن ، من مزاحم نمیشم .
امیدوارم که با صحبت هام حالت بهتره شده باشه و لبت هم خندون؛)
خوشبخت بشی :)))
آره بده :/

الان دیره باشه فردا :)
باشه :)

+ خیلی خوبه :)

عصبی چرا؟! به کسی چه ربطی داره؟! :|
فدای تو که این همه مهربون و رفیقی :)
همچنین ^_^
حالا شد گولت زدم 😀😂😎
:))

+💜💜
دیگه خیلی نظر گذاشتم .
ممنونم گلم :)
💕💟💙
منم وانمود می‌کنم گول خوردم :)

+ کوچولو رو از طرفِ من ببوس ^_^
سلام (: .
^_^ والا اولش از حال و هواش دلم خواست هرچه زودتر عاشق شم 
ولی آخرش زدِ حال خوردم نشستم یه ساعت به نبودش و خون دماغی که نمی دونم چرا جریان پیدا کرده بود فکر می کردم!!! =/ .
ولی کلا خوشم اومد ^_^ .
سلام و درود :)
چه خوب ^_^

:|
خوشحالم :)
خوب بود
واقعیت یا داستان، هر کدوم بود خوب بود
خوب نوشته شده بود
مرحبا
:)

و

* خیلی بهت میاد
* و باز هم بدون پاراگراف‌بندی
:)
شما خوب خوندید :)

ممنون که گفتید.
از پاراگراف‌بندی خوشم نمیاد :| نمی‌دونم چرا :)
اختیار با شماست
البیت بیتک

:)
چی؟!
اُلبَیْتُ بَیْتُک
خانه، خانه‌ی شماست

جمله‌ی حضرت زهراست به امیر المومنین
وقتی از حضرت برای عیادت از حضرت صدیقه اجازه خواستن
و حضرت امیر پیغامشون رو به حضرت فاطمه رسوندن
کنایه از اینکه
شما صاحب‌اختیارید
امر کنید
فاطمه مطیع امر شماست

:)
آها
:)
آخی مثه فیلماا
چقد خوبه که خوشحالین

:)
امیدوارم آخرش زودتر برسه..
حالتون بهتره؟
آخرش می‌تونه مرگ هم باشه :)
نمی‌دونم. بستگی به جوابِ آزمایش داره.
آخر این روز‌های تاریک منظورم بود حوا خانوم :)

تا جایی که من میشناسمتون بعید میدونم نا امید شده باشین.
ان شاء الله تا عمر دارم ستاره وبلاگتون چشمک بزنه. 
مرگ پایانِ تاریکی نیست :) حداقل من اینطور فکر می‌کنم و ازش استقبال هم می‌کنم.

تا مرزش هم رفتم اما خب بازم بلند شدم. اعتراف می‌کنم به شدت خسته‌ام.
شما لطف دارید :)
:)

+خب پیش تو هست نی نی که آخه :)  من چه جور بوسش کنم :)
دیدی مهربونم؟! :)

+ هنوز پیشِ منه؟! :| :))
میگه:
نه مهربون تر باش:)

+ آره دیگه من هنوز دارم دعوا میکنم با آقامون خخخخخ بعدم همش نی نی میگه خاله حوا ، من نمیدونم چه جور یاد گرفته فسقلی ؟؛)
بگو نه همین اندازه کافیه :/

+ الهی ^_^
من بزرگش می‌کنم تو به دعوات برس :))))
عه! منم بنوعی یه محمدم، اسم قشنگیه... البته برای من مستعاره...
آخرش از این خیلی بهتر میشه... شما قوی تر از اخر حرفاتونید :) 
خیلی هم خوب :)
به قوی بودنِ من نیست که. خیلی چیزا دستِ ما نیست...
مرگ زندگی جز قضای الهی هست. رضاً برضاک.
فقط می‌تونم بگم خیلی التماسِ دعا
ممد نبودی ببینی:)))
لقبِ بهترین کامنتِ سال هم تقدیم می‌شه به کامنتِ شما :))
اه اه اه  بازم خون دماغ:))

یعنی انصافا تا یه سال دیگه نمیام وبلاگت
هرموقع میام درمورد خون و  دماغ و  استفراغ حرف میزنی.....:))

ما آخر نفهمیدیم دردت چیه!!!
حالا نهایتش می میری دیگه اینقدر ادا و اطفار نداره:D



شما که هر بار می‌گی نمیام بازم میای!

:/
منم نفهمیدم حرفِ حسابِ شما چیه یه بار اینطوری یه بار اونطوری!
:(

+خخخخخ نه دیگه میام امروز میبرش خسته شدی ، اذیت که نکرد ؟ ؛)
:|

+ نه بچه آرومی هست ^___^
حس خوبی نوشتت به من داد. البته تا قسمت ستاره ها . انشالله بقیش هم بقول خودت خوب میشه به مرور زمان
بعید می‌دونم :)
قشنگ بود ولی آخرش ...
آخرش هم خوب می‌شه :)
اخییییییییی چه قشنگ : )
ولی نعمت خدا رو اسراف نکنید :|
:)
نگاهت قشنگه :)
چشم :))
زوند نوشته شما که در بنده ایجاد شد: خوشحالی-ناراحتی- اسکول شدن :/
با تچکر

+ازا ینکه از امام رضا می نویسید ممنونم. 
:/

+ خواهش می‌کنم.
چرا بد تموم شد ؟
تموم نشد.
محمد؟ واقعیه؟
صرفاً این اسم رو دوست دارم.
سلام
و خانه‌ای که الویه ای شد:/

به نظرم یه "پست‌ها فعلا و صرفا خیال پردازی هستند " باید بزنید بالای وبلاگ
منم اولین بار اومده بودم هی فکر میکردم واقعی اند پستها:| تا گفتید که خیال پردازی اند:)
:))

سلام و درود
:))

فکر نمی‌کنم واسه مخاطب فرقی داشته باشه خیالی یا واقعی بودنِ پست‌ها :)
زنده باد بر این قلم :)
انشالله آخر قصه، غصه ای نباشه و عاقبت به خیر بشه :)
لطف دارید شما :)
نه به خاطر این گفتم هی پرسیدند محمد واقعیه؟

ولی خیلی فرق داره دچار سردرگمی میشیم:|
:))
:))
عالی بود حس خوبی داشت لحظه های عاشقی را خیلی خوب بیان کردی
(:
ایده نو برای طرح ملی ساماندهی سربازی اجباری !


با عضویت و ارسال درخواست برای نمایندگان و مسوولان مربوطه حمایت لازم را به عمل بیاورید


سپاس
:)
نارحت شدی دختر هوای عزیز؟ :)
ناراحت نشی ها. اخه کلی حس گرفته بودم، حتی تا مدافع حرم بودن طرف و ... هم رفتم. بعد دیدم داستانه :) خلاصه که خوب بود. خخخ 
نه بابا :)
متن واقعا زیبا بود
شما زیبا خوندید.
قلم عالی دارید.
:)
سلام حوا :) 
مثل همیشه نوشته هات عالین ❤ 
سلام :)
قربانت :)
سلام عزیزم 
خوبی
سلام مهربون :)
الحمدلله
شما خوبی؟!
مطالب بسیار خوبی در وبلاگ دارید ممنون از وقتی که میزارین لطفا به سایت ماهم سربزنید مشاوره سرمایه گذاری
:)
ممنون
:|
سلام  
من مخالف نظر خیلی هام 
بنظرم آخرش رو خیلی خوب تموم کردین 
کلا وقتی داری یه متن رو میخونی بعد یهو یه چیزی میشه که اصن تو،تو فکرش نبودی خیلی فوق العادست
دمتون گرم
سلام و درود

خیلی خوشحالم که نگاهتون اینه :)
دوشنبه ۲۶ فروردين ۹۸ , ۱۸:۰۴ ❤ოaЯყaო👭ղმբმʂ ❤
سلام حوا جانمممممم
چطوری خوبی؟ 😘
عیدی ک گذشت هم تبریک با تاخیر ^___^ 
سلام عزیزم
ممنون :) تو خوبی؟!
قربانت :))
آخه چارخونه؟! :/

الهی حال دلت خوب بانو :)

+ فقط کامنت آقا احسان... :)))(((:
:|

فعلاً که خراب اندر خراب اندر خراب است :)

+ لطف دارن همیشه :)))
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۱ باربری و اتوبار آیلان
درسته
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۱ باربری و اتوبار آشنا
اون ستاره منم
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۱ باربری و اتوبار امانت
ستاره ی ما
پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۲ باربری و اتوبار آسایش
ستاره ام باش
شیوه خوبیه واسه این که کامنت‌هاتون نره هرزنامه :/
زیبا بود

زیبا بود

:)

آخرش غمگین بود که😢 ولی خیلی زیبا بود:))❤➕❤

همیشه آخرش تلخه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan