فریب وسوسه خوردن گناه آدم بود
گناه آدم و حوّا که سیب خوردن نیست!
انداخت خدا به جان آدم ،حوا
سر رشته ی کار از همان جا ول شد
😂😂😂
آدم ِ حّوا
امتداد حّوا در مسیر
رنگین کمان همیشه بارانی
تشنه آدم
در شوره زارِِ ِ تن بیابانی
و سکوتی مبهم
در گوش انتظار
آبستنِ پشیمانی!
در این شهر پر از آدم
هوایم چه بارانیست
در این شهر پر از آدم
حوا جانم
تو میدانی از این عالم و آدم به درم
در این شهر پر از آدم
حوا جانم
همگی، حرف از با تو بودن میزنند
در این شهر پر از آدم
هوایم چه دلگیر است
در این شهر پر از آدم
حوا جانم
سیب سرخت، نوش جانت
قسم نمی دانید لیلی زن است یا مرد!
شما به آدم، حوا بدهکارید.می دانید؟
ریشه ام خورده گره با تو پذیرایم باش
و تو ای وارث “آدم ” ” حوا”!
بیا من و تو ما بشیم
همخونه با خدا بشیم
همون خدایی که آفرید آدم حوا
همون خدا که عشق ارزونی کرد به عاشقا
عشقِ فلـــک که چرخش آدمــی باشد
چون آدم حوّا از این عشق دل سیرم
تنی از خاک تن آدم حــوا
دیده ای پر زاشک ابهام معما
آدم بیک خطا رانده شد از عالم بهشت
من قصه ها ز آدم حوا شنوده ام
هروقت رفتین حرم نایب زیاره ماهم باشید .خیلی ممنونم.
دیگر
سیب نمی رسد
از این درخت ،
که تو فصل
به فصل
تیمارش نکردی
شاخه های مایوسم را
نذر آتش ِ
کسی می کنم
ذغال شدن ...
از پیش تو ماندن ،
بهتر است .
((ستاره چگینیان))
سلام
وبلاگ خوبی دارید امیدورام موفق باشید
مدیر مجله اینترنتی هلو
www.holoo1.ir
وزی خیاطی نزد پادشاهی رفت و به او گفت: بنده حاضرم در قبال دریافت دستمزد و داشتن امکانات برای شما لباسی بدوزم که فقط حلال زادگان بتوانند آن را ببینند!!! و حرامزادگان از دیدن
آن لباس بر تن شما ناتوان باشند!
پادشاه پس از کمی تفکر رو به خیاط کرد و پیشنهاد او را پذیرفت
روزها از پی هم می گذشتند و به روز موعود نزدیکتر می شدند. یک روز صبح شاه به وزیرش گفت که به کارگاه خیاط برو و سراغی از لباس سفارش داده شده بگیر.
وزیر به کارگاه رفت و در آنجا مشاهده نمود که تمامی اسباب و وسایل دوخت لباس و همچنین زیر دستان و شاگردان خیاط در حال کار هستند و اما اثری از لباس نیست!
و در همان موقع وزیر به حرامزادگی اش پی برد اما برای حفظ آبرویش به کاخ رفت و بسیار از لباس شاه تعریف و تمجید نمود که شاه حیرت زده شد و در آن لحظه به دو چیز مرحبا گفت:
1. خیاط کار درست و ماهر
روز موعود فرا رسید و لباس را به کاخ شاه آوردند و تحویل او دادند. شاه اثری از لباس نمی دید خود را به آن راه زد و بسیار اظهار خشنودی از داشتن چنین
لباسی کرد... و اما قرار شد تا فردا لباس را در میان جمع انبوه مردم بپوشد تا هم از کار خیاط قدردانی شود و هم مردم به حلال یا حرامزادگی خود پی ببرند
شاه به میدان شهر وارد شد و تمامی مردم او را بصورت لخت نظاره کردند اما از ترس آبرویشان جیک نزدند. اما ناگهان کودکی علی رغم تلاش های مادرش برای ساکت کردن او بچه به صدا
درامد و از لخت بودن شاه گفت. ناگهان همه به طرف او برگشتند و با هم یکصدا گفتند : آری پادشاه که لخت است!
حالا شما میگین این فکره
ملت میان میگن: خوشبخت باشین.
جدی خواننده ی دقیق هم نعمتیه هاااا
طرح زیبای سلاح انبیا
بسی زیبا :)
ولی فکر کنم تهش یه پی نوشت می ذاشتین (من مزدوج نیستم :) ) بد نمی شد :)
(صرفا جهت بی مزه بازی /: )
عالی و بینظیری بود ممنون از سایت خوبتون.
اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۸ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۲۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۲۰ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۴ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۲۳ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۳۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۴۳ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۶ )