آنشرلی را میشناسید؟! دختری به شدت خیالپرداز و رویاباف که با کوه و جنگل و آسمان و گل و بوته حرف میزند، کنجکاو است و دوست دارد چیزهای جدید را تجربه کند، به شدت روی غرورِ دخترانهاش حساس است، برای خوشحال بودن به دنبالِ اتفاقهای عجیب و غریب نیست، به شدت خوشقلب و مهربان است و اگر اشتباه کند به راحتی میپذیرد و عذرخواهی میکند، همواره به داشتههایش مینگرد و خدا را به هر بهانهای شکر میکند و مهمتر از همه این که توسطِ عدهای معدود درک میشود!
حوا میتواند آنشرلیِ دوم باشد. دختری که با شنیدنِ آهنگهای دلنشین، چند کلیدواژه انتخاب میکند و چند ده سطر قصه میبافد. شاید عاشقانه بنویسد اما عاشق نیست. فقط سعی میکند در همهی نوشتههایش حضور داشته باشد و این به این معنا نیست که تصورش از آینده همین باشد. مینویسد برای انتشارِ حالِ خوب حتی اگر خطخطیهایش بعید باشد. زندگی پیچیده و محدود است درست اما افکارِ ما که نباید در قفسِ محدودیتها بپوسد. تا بینهایتِ دنیای خیال پرواز کردن کارِ حوایی ست که هر روز با دیدنِ تکه سیبی وسوسه میشود. هر روز خوشهخوشه گندمِ ممنوعه میچیند و از بهشت رانده میشود. حوا دوست دارد دوستانش را در رویابافیهای بعیدش شریک کند. دوست دارد حالِ بدش برای خودش باشد و حالِ خوبش را با رفقای جانش قسمت کند. همین :)
+ اینجا همه چیز کپی میشود. قالب با تمامِ جزئیاتش، نوشتههایم، عکسها، آواتار (!)، عناوینِ بخشِ موضوعات، حتی چند خطِ بخشِ یادگاری و ماجراهای من و استادِ فیزیکم هم کپی میشود! ارزشِ کپی کردن ندارد اما کپی نکنید. حرفِ دل را که کپی نمیکنند. بدانید و آگاه باشید که من اصلاً و ابداً راضی نیستم. حرام است آقا حرام است! (جز دوستانی که اجازه گرفتن)