تو چی؟! حاضری بپری؟!

بخشِ اول:

حدوداً دو هفته قبل از کنکور بود که عقد کردند. ما هم دعوت شده بودیم که خب من مثلِ همیشه نرفتم. مادر می‌گفت دو سال از من کوچکتر است. ( سنِ ازدواج چقدر پایین آمده! :| ) فردای عقد، از فاصله‌ی چند متری دیدمش. دخترِ خوبی به نظر می‌رسید و مهم‌تر از همه این که چادری بود. فکر نمی‌کردم پسرِ خانمِ همسایه، برای ازدواج، یک دخترِ چادری انتخاب کند. دیروز دوباره دیدمش. به چشمانم شک کردم! چه می‌بینی حوا؟! این همان دختر است؟! مانتوی جلو باز با آستین‌های سرب جایگزینِ چادرش شده بود. اصلاً شبیهِ دختری که چند ماهِ قبل دیده بودم نبود. ناخودآگاه این دیالوگِ سریالِ سقوطِ یک فرشته در ذهنم چندین و چند بار مرور شد:


نیما: می‌پری؟!

سارا: می‌پرم!

نیما: ولی هیچ فرشته‌ای با چادر نمی‌پره! این قانونِ سقوطه!


بخشِ دوم:

بسیار محجوب، باهوش، آرام و دوست‌داشتنی، یکی یکدانه دخترِ پدر و مادر و عزیزدردانه‌ی فامیل، اهلِ نمازِ شب و پایبند به خواندنِ نمازِ اولِ وقت بود. عاشق شد. عاشق که نه، درواقع دچارِ توهمِ عشق آن هم از نوعِ بدخیمش شد. بینِ آن همه خواستگارِ خوب، به پسری بله گفت که خودش در مراسمِ خواستگاری اعتراف کرده بود خدا و پیغمبر نمی‌شناسد. گفته بود شراب‌خوار است و دوست‌دختر هم داشته! فاطمه مصداقِ بارزِ حدیثِ حضرتِ امیر شد. همان حدیث که می‌گوید: «علاقه‌ی شدید به چیزی آدم را کور و کر می‌کند.» نشنید. ندید. کاری به خانواده‌اش ندارم. این که چرا و چطور حاضر شدند به همچین آدمی دختر بدهند را هم نمی‌دانم. فقط می‌دانم فاطمه الان به یک دخترِ شراب‌خوار تبدیل شده که اجازه ندارد چادر سرش کند و نماز بخواند. قلیان هم می‌کشد.


+ ازدواج می‌تواند آدم را از اوجِ عزت به حضیضِ ذلت برساند. عقل، عقل، عقل... احساس!

+ کشتنِ خودِ واقعی، بخاطرِ عشقِ پوشالی! این همه فاصله گرفتن از خود به چه قیمتی؟!

+ کتابی که این روزها می‌خوانم. به نظرِ شما نویسنده‌اش چند ساله است؟! :)

هوم:-(
مورد اول خیلیا پوششون اجباری بوده  که بعد ازازدواج اینجوری میشن
اما اگر اعتقادات مهم باشه چرا باهمچین ادمی ازدواج کنه؟
هرچند که بودن ادمایی ه تا چندسال ظاهرسازی میکردن حتی و بعدش معلوم شده اهل ایمان و نماز و..نیستن:-(
خون گریه کنیم هم کمه.
می‌دونی مثلِ آدم‌هایی که یهو از زندان آزاد میشن نمی‌دونن چکار کنن!
موردِ اول رو نمی‌دونم دختره چطور آدمی بوده قبل از ازدواج ولی موردِ دوم واسه خودمم سواله. واسه همه سوال شد درواقع.
سه شنبه ۲۸ آذر ۹۶ , ۱۸:۰۴ 😂😘زهــــــرا 😊😍
چ چیزایی هست ک ادم میبینه و باورش سخته نچ نچ نچ :(
بله...
سلام

چی می شود گفت :(
سلام و درود

نمی‌دانم...
دوست دارم ساعتها فکر کنم ...!
جای فکر هم داره. خوب فکر کن. :)
می گردن دختر خوب پیدا کنند که مثل خودشان با هزار نفر نبوده باشه
بعد اما ظاهرش را شبیه به آن هزار نفر می کنند چون ذائقه شان از طهارت فاصله داره

ذائقه ای که از پی چرخش چشمان توی بازارها شکل گرفته


 شک نکنید خیابون گردها هم در جرم شوهران اینها شریکن
دقیقاً.

مفهومِ آزادی بد معنا شده واسه یه عده متاسفانه.
گاهی اوقات پیش میاد و نمیشه کسی رو سرزنش کرد
نویسنده حدودا 20 سال
چطور نمیشه؟! کاش بتونیم وقتی در فضای احساسی قرار می‌گیریم کمی عقل رو هم چاشنیِ تصمیم‌مون بکنیم.
کمتر از این حرفاست. :)
عی بابا  :/
هعی...
چه بد...
یعنی خیلی خیلی بد
شاید فکر میکرده میتونه پسره رو تغییر بده:|
 عشق زیاد واقعا آدمو....می کنه:|||
 چند سالشه نویسنده؟ اسمش چیه؟
فاجعه!

نمی‌دونم. ولی اون پسره با اون حرفا که توی خواستگاری زده به نظرت می‌تونسته تغییر کنه؟! :|
عشق نیست عزیزم. حیفِ کلمه‌ی عشق که بذاری روی این احساسات. عشق مقدسه!
تو باید بتونی حدس بزنی که. کتاب‌خوارِ ما هستی شما. :)) حدس بزن.
میترسم خودم یه روز رد بدم:|||
 وای نه:(
ترس خوبه. باید ترسید!
تو که عالی هستی نگران نباش. :)
منم همیشه میگم عشق مقدّسِ و حرمت داره.

بله. خیلی هم مقدسه.
عشق..نه..نمیدونم چی باید گفت:|
  اسم کتابو بگو حداقل!
 کتابخوار:)))
هوسِ زودگذر چطوره؟!
گوشه سمتِ چپ نوشته که. متفکرانه. :)
آره :)))
۱۵ سالش نیست احیانا؟! -_-
الان نه ولی توی سنِ ۱۵ سالگی نوشته کتاب رو. :)
خب دیگه درست گفتم جایزمُ بده. D:
من همیشه میگما حسِّ ششمم قویِ. D:
چی دوست داری؟! :))
بله بله. :))
مریم صادقی؟
 کتابش چاپ چندمه؟ اصلا تو نت زیاد ازش نیست:|
بله.
چاپِ اول. چند ماهِ پیش چاپ شده. :)
خب جایزه رو قراره شما بدی دیگه،پس خودت انتخاب کن.D:
(:
شکلات خوبه؟! :)))
منم تقریبا همچین جریانی رو دیدم اما نه به این شدت که پسره صد در صد شراب خوار باشه 
ولی همه تو فامیل میگفتن خانواده پسر به دختر نمیان
و بعدا به طور تصادفی با یکی از اقوام پسره سر کار آشنا شدم اون منو نمیشناخت
منم تو شک بودم که صد در صد فامیله
بعد چند روز نسبت آشنایی دادم اونم شناخت گفت آره اتفاقا اونروز تو خیابون عروس و داماد رو دیدم یه دختر چادری بود
طوری متعجب بود از چادری بودن دختر(که فامیل ماست)
بعدا تو اینستا دیدم این فامیلشون تو چارتی آنچنانی تشریف دارن وبهتره نگم که چیا دیدم؟

وهیچ فرشته‌ای با چادر نمی‌پره! این قانونِ سقوطه!
متاسفانه از این چیزا زیاده.

جمله‌ی خیلی زیباییه. کلاً سریالِ معرکه‌ای هست.
چقدر دردناک ...

بله متاسفانه...
خب بعضیها اجباری چادر میپوشن.
الان خود شما چادری هستید و با حجاب ،کسی میتونه شما رو تحت فشار قرار بده چادر رو کنار بذارید ؟
نمیدونم نویسنده چند سالش هست :)
بحثِ چادر نیست. بحثِ فروختنِ اعتقادات به عشق‌های توخالی هست.

گفتن دوستان. :)
یه قانونی تو دنیا وجود داره و من بهش عمیقا باور دارم و خیلی میبینم ؛  که میگه آدم هایی که شبیه هم هستن همدیگر رو در طول فضا و زمان جذب میکنن ...
شاید در ظاهر شباهتی بین این آدم هایی که گفتی نباشه ولی در باطن قطعا بوده که از دید ما پنهانه ... 
بحث عشق خالی اینجا قطعا مطرح نیست ، چرا که عشق اینچنین بعد از مدتی فروکش میکنه و اگر فقط عشق مطرح باشه فرد به دام افتاده بعد از مدتی برمیگرده ... مثال هایی که گفتی دقیقا انسان هایی رو نشون میداد که دنبال چیزی غیر از اونچه که نشون میدادن بودن و به سمت تمایلات مطرح نشده و دیده نشده و سرکوب شده ی خودشون رفتن ... :) 
منم باورش دارم. اتفاقاً قبلاً شبیهِ این جمله رو توی یکی از پست‌هام نوشتم.
شاید. موافقم.
خب باید بگم پسرِ همسایه و نامزدشون به مشکل خوردن و دچارِ اختلاف شدن. فاطمه و همسرش رو نمی‌دونم. شاید اونا هم مشکل داشته باشن کسی چه می‌دونه. راستش من به این چیزا نمیگم عشق. اینا توهمِ عشقه. عشق مقدسه. :)
در کل موافقم با حرفِ شما.
سه شنبه ۲۸ آذر ۹۶ , ۱۹:۰۵ آقای سر به هوا(o_0)
حرفی نمیمونه!
خیلی حرفا میشه زد ولی!
زن پسر همسایه حالا هیچی ...فاطمه خیلی تنمو لرزوند !!!
خدا عاقبتمونو به خیر کنه! اگر خانواده ها دخترشونو توی سن کم شوهر می دن باید خیلی دقت کنن و سخت گیری کنن خیلی :|
خیلی ناراحتم بخاطرِ حال و روزش. :(
فاطمه سنش برای ازدواج مناسب بود اما نمی‌دونم چی شد که دل به اون آقا بست و خودش رو فروخت.
یوسف پیامبر : عشق مقدس است و عاشق اهل خیانت نیست.
حالا چه خیانت به عشقش چه به خدا...
بله بله.
جای تامل داره حرفِ شما.
شهید بنت الهدی صدر یه داستان داره که شبیه به قصه دوم شماست. دختری محجبه و با ایمان که با مردی بی قید و بند ازدواج میکنه و گمان میکنه که می تونه روی او تاثیر بگذاره... اسم داستانش رو یادم رفته.
کاش دیگه از این اتفاق‌ها نیفته...
چقدر بد....من همیشه میترسم از قضاوت کردن ادم هایی که تغییر کردند.
اما این رو باید در نظر گرفت که هیچ کس نمیتونه دیگری رو تغییر بده.
ما خودمون وقتی بخواییم یک رفتار و خصلت که در ما نهادینه شده رو تغییر بدیم چقدر برامون سخت هست و گاهی نشدنی؟
حالا کسی که مشکلی نداره با رفتارش رو چجوری میخواد تغییر بده؟تازه باید اول بهش تفهیم بشه که رفتارت اشتباست.بعدش ترغیبش کرد به تغییر... که هیچ تضمینی برای عملش شدن این تغییر وجود نداره :|

موردهایی رو دیدم واضح که مادر به دخترش گفته هروقت شوهر کردی هرکاری دوست داشتی بکن.

+چقدر انتخاب همسر اساسی و مشکل شده این روزا :|

منم قضاوت نکردم. فقط گفتم چه تغییراتی کردند. چرا تغییر کردند و واقعاً چطور آدم‌هایی هستند رو خدا می‌دونه.
نمیشه بااطمینان این رو گفت. همیشه استثنا هم وجود داره.
درسته.
ببینید اینجا اصلاً بحثِ تغییر مطرح نیست. ما نمی‌دونیم فاطمه و امثالِ فاطمه با هدفِ ایجادِ تغییر در طرفِ مقابلشون با اون‌ها ازدواج می‌کنن یا نه. بحثِ پا گذاشتن روی یه سری چیزهای مهم برای رسیدن به عشق هست. البته اگه بشه اسمش رو گذاشت عشق.

بله منم دیدم متاسفانه.

+ بله. و چقدر این انتخابِ مهم رو جدی نمی‌گیریم این روزا.
اوووف خدا نصیب نکنه:(
هعی...
این که خیلی وحشتناکه و بده .

نمیدونم.
بله فاجعه‌ست درواقع.

گفتن دوستان.
پست خوبی بود حوا جان.دستتون درد نکنه
خوب خوندید شما. ممنونم. :)
سلام:))
نطرم درمورد این دو زوج به نظر خودشون خوشبخت:)
اینکه من بگویم میتونم بعد ازدواج شریک زندگیم را عوض
کنم یک اشتباه آشکاراست، پس میایم یکی مثل خودم
و حداقل نصف زندگیش مثل خودم باشه رو انتخاب میکردم
ولی اگر بخواهم شریک زندگیم که یه دختر خانم بد حجاب و نماز نخون
و دوست پسر دار است رو انتخاب کنم
دنیا و آخرت خودمو خراب میکردم
و نویسنده این کتاب(اسمش چیه؟) رو سنش رو بروبچ عزیز
بلاگری گفتند:))
ولی من باور میکنم اون زمان که این کتاب رو نوشته۱۵ سالش
بوده:)
چون ایشون تو اون زمان پخته بوده است:))
سلام و درود
شاید از نظرِ خودشون هم خوشبخت نباشن ما نمی‌دونیم. نمیشه گفت کاملاً اشتباهه. بستگی به طرفِ مقابل داره ولی خب مواردِ مشابهِ هنسرِ فاطمه یجورایی مشخصه که نمیشه تغییری درش ایجاد کرد. با توجه به خلق و خو حداقل.

بله گفتند :)
اسمِ کتاب متفکرانه هست. 
:)
مثل همیشه پستتون عالی بود . همیشه متن هایی که به فکر میندازن آدمو برام با ارزش بودن ... 

راجع به مورد اول نمیشه قضاوت کرد :) ولی دومی ... 
دلم میسوزه برا خودم :) که چه خوش خیالم که شیطون کجا و من کجا ؟ :) 
که چطوری مسیر زندگی یه آدم عوض میشه 
که چرا گفتن نگه داشتن دین لین نگه داشتن ذغال تو کف دسته 
که چرا بهترین دعا عاقبت بخیری هستش 

خدا عاقبت هممونو بخیر کنه 

اسم کتاب و نویسندش چیه من متوجه نشدم 
مثلِ همیشه لطف دارید.

راجع‌ به هیچ کدوم نباید قضاوت کرد. :)

ترس داره. خیلی هم!
بله بله درسته.

بهترین دعایی هست که می‌تونیم بکنیم. چه برای خودمون چه دیگران

اسمش متفکرانه هست. اثرِ خانم مریم صادقی.
بنظرم خیلی ازین شمایل و ویژگیهای مذهبی، تربیتی هست. نه رعایتش افتخار داره نه ترکش سرشکستگی. کسی که با اراده و ازادی راه و روشی رو انتخاب میکنه، فارغ از اینکه مورد پسند من و شما باشه یا نه، کار ارزشمندی کرده... خیلی از دخترخانمها وقتی ازدواج میکنن و کمی مستقل میشن تازه میفهمن چی میخوان و چه راهی پسندشون هست. توصیفاتی مثل حضیض و کوری و عشق دروغین و دور شدن از خود واقعی و ... یه کم تندروی در قضاوت نیست؟!
دین یکسری معیارهای ثابت داره. احکامِ خدا هم واضحه. کاملاً مشخصه چه پوشش و رفتاری موردِ تاییدِ دین هست. هر چند از روی ظاهر نمیشه قضاوت کرد ولی این که بگیم دل باید پاک باشه هم جمله‌ای هست که از اساس غلطه! نه من مثلِ شما فکر نمی‌کنم. کسی که انتخاب کنه بی‌بندوبار باشه کارش ارزشمند نیست. کسی که انتخاب کنه مخارجِ زندگیش رو با دزدی تامین کنه هم! همیشه هم بحثِ دین نیست. هر انتخاب و تصمیمی ارزشمند نیست! من قضاوت نکردم. فقط گفتم این دو نفر قبل از ازدواج چطور آدم‌هایی بودند بعد چه شدند. دور شدن از خودِ واقعی که واضحه! فاصله گرفتن از شخصیتی که داشتند صرفاً برای رسیدن به شخصی که دوستش دارند. اگه بدونیم عشق و هدف از ازدواج چیه متوجه میشیم عشق خیلی فراتر از این چیزاست. تعریفِ ما از عشق تغییر کرده!
کاری به این دوتا ادم ندارم 
ولی خیلی از ادم هایی که یقه شان بسته است و نماز جماعت می خوانند چنان خون به دلت می کنند که نگو ...
من راستش دارم میبینم ادم هایی که حجاب ندارن ..بیشتر حواسشون به عشق هست ..بیشتر حواسشون به دل همسرشون هست ...متاسفم واسهدحرفام که خودم دوست نداشتم درست باشه ولی انگار درست است ..حداقل تو اطراف من ادم هایی که اهل دوست دختر دوست پسر بودن ..خوشبخت ترن ...
بله قبول دارم. همه مدل داریم. واسه هر چیزی هم استثنا هست. مشکل اینجاست که ما ظاهرِ زندگیِ این افراد رو می‌بینیم. خیلی وقت‌ها متوجهِ اختلاف‌ها و مشکلاتِ زندگی‌های آدم‌های ‌این مدلی نمی‌شیم. عشقی که پاک باشه قطعاً آرامش و خوشبختیِ بیشتری به دنبالش هست. اطرافم زیاد هستن امثالِ آدم‌هایی که گفتین. بینِ همین افراد هستن دختر و پسرهایی که چند بار طلاق گرفتن. سه بار حتی چهار بار هم هست. کاری که از اساس غلط باشه نتیجه‌ی خوبی نمی‌تونه داشته باشه.
نمی دونم اسم نویسندش چیه؟
حتما کتاب جالبیه جملاتش مثل جملات استاد مطهریه.
خانم مریم صادقی.
بله کتابِ خیلی خوبیه.
وحشتناک‌ترین نوع ازدواج ها به نظرم اونایی هستن که دو طرف از نظر عقاید مذهبی تفاهم ندارن . و صد البته ازدواج ها و عشق هایی که یکی از طرفین که معمولا خانم ها هم هستن خودشون رو به خاطر عشق (؟! ) یک نفر از لحاظ ظاهری و حتی عقاید تغییر بدن. وقتی دو نفر چنین مسائل جدی و مهمی رو در مورد هم نپذیرفتن دیگه چه تفاهم و چه چیزی میتونه اونا رو کنار هم نگه داره؟ 
خیلی موافقم. بهترین نظری که راجع به این موضوع تا حالا خوندم نظرِ شماست. :)
🙂
چقدر عجیب و غریب
جای بسی فکر 
بله باید بهش فکر کرد.
سه شنبه ۲۸ آذر ۹۶ , ۲۱:۳۳ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
خیلی با اونی که گفت میگردن دنبال دختر خوب که بعد ازدواج مطابق میل تغییرش بدن موافقم ..
حالا میدونی حوا؛ یه سری هستند که چادر سر نمیکنند بعد از سالها به دلایلی.قبل و بعد ازدواج هم نداره.اما اعتقادات و اصل حجابشون رو دارند.به اینها نمیشه به صرف چادر نذاشتنشون خرده گرفت ..

بله بله می‌دونم. اصلاً بحثِ چادر نیست. به هیچ عنوان. من قبلاً نظرم رو راجع به چادری‌ها و مانتویی‌ها گفتم و فکر می‌کنم شما هم اون پست رو خوندی. :) بحثِ پا گذاشتن روی اعتقادات به هر قیمتی هست.
قبل از خوندن در جریان باشید که صاحب دیدگاه زیر روسیاه ترین آدم دنیاست در مقابل خدا! 

راستش رو بخواین الان به این نتیجه رسیدم که چادر دلیل ایمان و تقوا نیست...به قول ما حقوق خوان! ها...صرفا می تونه یه اماره باشه...اماره ی این که خانم صاحب این پوشش از یه اعتقاد و عزم راسخ برخورداره..
اما کم نبودند دخترانی که ترم اول دانشگاه با چادر رویت شدند و ترم سه با ساپورت! 
این خیلی بحث مبنایی و عمیقیه که چرا به کنار گذاشتن چادر کفایت نمیشه و چادر تبدیل به ساپورت و لاک و ...میشه!

و به این نتیجه رسیدم که چادر از نماد یک انسان مذهبی تنزل پیدا کرده به یک نوع لباس...!
امروز می بینم هوا فلان جوره و قراره با فلانی هم برخورد داشته باشم چادر می پوشم...فردا می بینم هوا گرمه و قراره فلان جا هم برم لباسم یه جور دیگه میشه...به راحتی!
(تا حدی شرایط وخیمه که دیگه نمیشه حتی با دیدن حجاب خوب یک بانوی محجبه عاشق شد!!!)  :)


در نهایت نتیجه ی من اینه که اشتباه در انتخاب قبول! اما بحث مهم تر اینه که این افرادی که ازشون صحبت کردین زمینه ی ارتکاب این اشتباه رو در دلشون داشتن...زمینه ی رفتن به این سمت رو داشتن...و این که اگه از خدا هدایت به بهترین مسیر رو بخوایم خدا قطعا کمک می کنه...


کشتنِ خودِ واقعی، بخاطرِ عشقِ پوشالی! این همه فاصله گرفتن از خود به چه قیمتی؟!
این رو خیلی دوست داشتم و شدیدا قبول!
ان شاءالله در آینده به این یک جمله عمل کنم...
ممنون


ببخشید طولانی شد...اثرات آمپوله:)
بله درسته.

متاسفانه همینطوره.
راجع به موضوعی که مطرح کردید پیشنهاد می‌کنم این رو بخونید.
http://complex-life.blog.ir/1396/06/25/یک-عده-ی-معدود

کسی نمی‌تونه تضمین کنه اگه خودش توی این مدل فضای عاطفی قرار گرفت کاری که امثالِ این دو نفر کردن رو نکنه. فقط باید از خدا بخوایم عاقبت‌بخیر بشم.

خوشحالم که دوست داشتید.
ان‌شاءالله.
خواهش می‌کنم.

گفتم قبلاً عذرخواهی لازم نیست. :) خیلی هم خوب. :)


سه شنبه ۲۸ آذر ۹۶ , ۲۱:۵۹ نـــامـــیـــرا ‌‌‌‌‌‌‌
بله دقیقااا،گاهی هم این چادری بودن باعث یه غرور کذب میشه که باعث سقوط میشه..امیدوارم کسی اینجوری سقوط نکنه...
بله درسته.
شما هم بخون این رو:
http://complex-life.blog.ir/1396/06/25/یک-عده-ی-معدود
واقعا چ جمله زیبایی امیر میگه.
همه حرفاشون زیباست.
با ازدواج سن خیلی پایین هیچ‌جوره موافق نیستم.حتی شنیدنش هم حس بدی بهم میده!
متاسفانه زیاد دیده میشه ...
بنظرم آدم بعد از ازدواج باید خودش باشه و حتی کامل‌تر هم شده باشه...
واقعا اگه قراره با ازدواج خودش رو گم کنه یا بخاطر کسی خودش رو تغییری اشتباه بده،ازدواج نکنه بهتره ! و شایدم نیازه بیشتر از بیشتر توی انتخاب این هندوانه‌ی در بسته دقت کرد :) 
زود ازدواج کردن به خودیِ خود بد نیست. مشکل اینجاست که مثلاً دختر ۱۵ ساله‌ی امروز هیچ‌جوره با دختر ۱۵ ساله‌ی بیست سالِ پیش برابری نمی‌کنه.
درسته.
قطعاً نیاز به دقتِ بیشتری هست. :)
برای همین چیزاست که معتقدم عشق پاک وجود نداره ! و همه عشقای دنیا پایان پذیر و موقتند . همه .
وجود داره ولی کم شده. الان بیشتر از عشق، توهمِ عشق داره موج می‌زنه. نه همه. عشق‌های واقعی و پایدار کم نبوده. :)
خلاصه خدا رحم کنه

بله.
شکلات؟! .... خوبه. ^_^ سفیدلطفا. :)))
D:
بله :)
شیری باشه یعنی؟! :)))
بنظرم اون آدمهایی که با ازدواج تغییر میکنن اصولا از قبلش متزلزل بودن چون انتخابهای غلطی داشتن و اصلا خودشون زمینه ی تغییرو داشتن اینجور که میگی سنش هم پایین بوده اون مورد اول پس دیگه انتظاری نمیره و شخصیت باثباتی نمیتونسته داشته باشه :/
موافقم.
البته ربطی به سن و سال هم نداره. این اتفاق واسه خیلیا افتاده حتی اونایی که سن‌شون مناسب بوده برای ازدواج.
دعا کنیم واسه عاقبت‌بخیریِ هم. :)
یه سخنرانی رو تو گوشم هست و سرلوحه زندگیم که ۳ انتخاب دنیا و اخرت ما رو تشکیل می دهند؛
۱_ازدواج
۲_شغل
۳_رشته تحصیلی یا دوست بود ...دقیقا اخری رو الان حضور ذهنش رو ندارم ... ولی دو مورد بالایی رو چون به عینه دیدم تاثیرش رو هنوز اویزه گوشمه ...
شاید همین سخنرانی باعث شد ملاک های انتخاب همسر و ازدواجم تغییر کنه و همسرم رو انتخاب کردم که ثروتی تمام نشدنی به اسم ایمان دارند و دومی هم خداروشکر از فضای مسموم تئاتر دوری گزیدم (البته بازیگری رو همه ش مسموم نمی دونم ولی در مرحله حرفه ایش و حتی مبتدیش ادم بایستی پا روی خیلی از اعتقاداتش بزاره مثل حجاب و حیا و همینم باعث شد با تمام علاقه م کنارش بزارم ...)

خدا رو شکر پس.
زندگی‌تون سرشار از عشق و آرامش. :)
چهارشنبه ۲۹ آذر ۹۶ , ۰۶:۴۳ محمدرضا مهدیزاده
@_@ -_- :((
یه وقتایی آدم نمی‌دونه چی بگه...
چهارشنبه ۲۹ آذر ۹۶ , ۰۶:۵۹ محمدرضا مهدیزاده
در مورد بخش اول و مخصوصاً بخش دوم باید بگم جای «عشق» خالی بوده ! کسی که به چادرش عشق داشته باشه ٬ به حرف یه نفر چادرش رو کنار نمیزاره ! 
اونی هم که نماز و نماز شب میخونه ٬ همینطوره و از اخلاص و میزان عشقش به معبود و ائمه (ع) کسی خبر نداره ! 

و اینکه : بی عشق عمر آدم بی اعتقاد میره
هفتاد سالِ عبادت یک شب باد میره

ولی این رو هم باید بگم هر قدر بیشتر از زمین فاصله بگیریم ٬ بیشتر امکان داره سرموم گیج بره بخوریم زمین ! 
یعنی نماز شب هم قصد کردی بخونی باید بگی : خدایا اگه جنبه اش رو دارم بخونم ! چون امتحانی که از یه نمازشب خوان میگیرن از ما نمیگیرن . چه بسا اینکه ما هم در چنین امتحانی سر افکنده میشدیم !  
خلاصه اینکه انشاءالله خدا هوامون رو داشته باشه :)
کامنتم طولانی شد عذر خواهم :)
موفق باشید
درسته.

این که یکی از قوانینِ حاکم بر خلقته. ایمانِ بیشتر، امتحان سخت‌تر.

ان‌شاءالله. :)
عذرخواهی لازم نیست اصلاً. :)
سلامت باشید.
چهارشنبه ۲۹ آذر ۹۶ , ۰۷:۰۵ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
بله عزیزم یادمه اون پست رو.
متوجه هدف این پست هم شدم.

آخه نوشتی هیچ فرشته ای با چادر نمیپره!این قانون سقوطه!

من این جمله رو قبول ندارم.
همه ی چادری ها فرشته نیستند.هیچکس صرف یه چادر سر کردن فرشته نمیشه.با برداشتنش هم از فرشتگی خلع نمیشه!چون هممون فرزند آدمیم و جایزالخطا.
معصوم که نیستیم.

کلا خانه از أساس ویران است
بعضیا ازینور بوم افتادن بعضیا ازونور
کمن آدمایی که ظاهرو باطنشون موجه و یکیه.
اون دیالوگِ فیلمه نیلگون جان. ببین من چی گفتم؟! گفتم اون بنده خدا نه تنها چادر که حجاب رو هم کنار گذاشته. اینجا کنار گذاشتنِ چادر زمینه‌ی سقوط رو فراهم کرد. فرقه بینِ کسی که کلِ اعتقادات رو با چادر کنار میذاره و اونی که مشکلی داره که ترجیح میده بدونِ چادر محجبه باشه. قبلاً گفتم! چادر واجبِ دینی نیست. تمامِ جمله‌هایی که گفتی رو توی اون پست گفتم‌ها. :) من کلِ حجاب منظورم بود نه چادر. اون دیالوگ رو در ارتباط با موردِ اول گفتم. منافاتی با حرفِ شما نداره.

بله.
اصلا اینجور ازدواج ها اشتباه محضه... چون تو ازدواج عقیده دو طرف با هم مخلوط میشن، حالا کدوم غالب میشه... همیشه منفی بیشتر و راحت تر غالب میشه
منم با شما هم‌عقیده هستم. متاسفانه همینطوره...
نمیدونم چی بگم واقعا:/ ولی ای کاش این اتفاق برعکس می افتاد...
بنظرم کتاب فوق العاده ایه:) نوسنده با سن کمش چه دید گسترده ای داشته!!! واقعا عالییی:)
کاش روزی برسه که دیگه نگیم کاش...
کمی سنگینه :| ولی خیلی خوبه. :) بله بله خیلی :)
ممنونم :))
براتون زندگی خدایی و سرشار از ارامش رو ارزو می کنم :))
خواهش می‌کنم. :))
خیلی ممنون. ^_^
دومی خیلی بیشتر از اولی غم انگیز بود :(

نویسنده ی این کتاب چه کسیه؟
بله. :(

خانم مریم صادقی. :)
واقعا ازدواج سرنوشت سازه. 

حتی آدمی که نمیگه شراب خوار و دختربازم، نمیشه بهش اطمینان کرد. این دختر دومی که دیگه واقعا کم عقلی کرده!


متاسفانه یه عده به شوخی می‌گیرن همه چی رو. حتی ازدواج!

وقتی شنیدم حاصر شده باهاش ازدواج کنه تا چند وقت تو شوک بودم. دقیقاً همون زمان یه خواستگارِ خیلی خوب داشت که همه جوره به هم میومدن. حیف شد...
سلام :)
سلام و درود :)
از پست که بگذریم من فکر می‌کردم متنِ کتاب براتون جالب باشه. با روحیاتتون سازگاره فکر کنم.
بله بله. :)))😋
باشه. :)))
چه عجب!
جنابِ OVe :|
نمیدونم . . .
روزگار خیلی بالا پایین داره
خدا خودش باید بیاد :)
خدا رحمی کند به حالِ ما. :)
شاید پسره با عنوان کردن این صحبتا که من اینجوریم خواسته طرف رو پشیمون کنه چون شاید ته دلش با اون نبوده ولی خانواده ی دختر اینو حمل بر صداقت طرف گذاشتن و بله رو گفتن

من بشخصه از آدمهایی که زود رنگ عوض میکنن میترسم اینا از درون مشکل دارن و هنوز نمیدونن با خودشون چند چندن نمونه ش از مجریا یا بازیگرا یا همون دوست و آشناهای دوروبر زیاد هستن که یه شبه رنگ عوض میکنن اینا به نظرم آدمای قابل اعتمادی نیستن و زندگیشون منطق درستی نداره
نه اینطوری نبوده. مجبورش که نکرده بودن بره خواستگاری. خودش معرفی کرده بوده دختر رو به خانوادش.

جدا از ترسیدن از این آدما باید از خودمون هم بترسیم. ما با خودمون چند چندیم؟! باید بهش فکر کرد...
15 سالگی اینو نوشته؟ شاید یکی دیگه براش نوشته و به اسم این زدن این حرفا واسه اون سن خیلی سنگینه
نه خودش نوشته. کامل می‌شناسم ایشون رو. کلاً همچین شخصیتی دارن و این مدلی فکر می‌کنن. :)
حوا :'((
چی شده؟!
یکی از حساس ترین تصمیمای زندگی همین ازدواجه!! خیلی مهمه!!

چه خوب گفته کتابه =)
بله خیلی.

آری :)
واقعا چقدبد :(
کاش واسه ازدواج همه با عقلشون تصمیم بگیرن نه با احساسات 
یه نمونش جلو چشم خودمه که هر چی باهاش حرف زدم فایده ای نداشت کاش خودش متوجه اشتباهش بشه تا ....
کاش روزی برسه که دیگه نگیم کاش...
بسیار عالی بود
ممنونم.
من از این نوع پریدن ها می ترسم...
من هم...
مثال هر دو بخش رو متاسفانه دیدم، گاهی میبینم بخاطر سختگیری خانواده‌هاست که بعد یه مدت دور شدن از خانواده این‌ پوشش ها کنار‌ میره گاهی هم تاثیرات محیط و بقیه یا جو یه دوره ی خاص.
آدم از فردای خودش خبر نداره، امیدوارم جز این دسته از آدمها نباشم.
یاعلی
درسته.
ان‌شاءالله.
علی یارت عزیزم.
سلام بانو حوا .مطلب شمارو خوندم .قلم توانایی دارید .اما راستش من کمی باشمااختلاف نظر دارم .به عقیده ی من حجاب واقعی زن چادر نیست ،زنان چادری بسیاری دیده ام که بوئی از حیا نبرده بودند و زنان بی حجاب وبدحجاب بسیار دیده ام سرشار از نجابت و پاکدامنی.نجابت خود برترین حجاب یک زن است .حیا حجاب زن است .
متاسفانه دختران سرزمینم ارزشهایشان بی ارزشترین ها واین درد است
سلام و درود
ممنونم.
اتفاقاً من و شما مثلِ هم فکر می‌کنیم. اصلاً بحثِ چادر نیست. موضوعِ اصلی، زیرِ پا گذاشتنِ اعتقادات بخاطرِ عشق‌های پوچ هست. بارها گفتم باز هم میگم. چادر واجبِ دینی نیست. بدونِ چادر هم میشه به زیبایی محجبه بود. موردِ اول و دیالوگی که گفتم با حرفِ شما منافاتی نداره. حرفِ من این بود که توی مثالی که زدم، کنار گذاشتنِ چادر زمینه‌ی کنار گذاشتنِ حجابِ کامل رو فراهم کرد.
کاملا حق باشماست .متاسفانه نسل جوان ما خیال میکنن بازیرپاگذاشتن اخلاق و روابط افسار گسیخته خودشون رواز قید وبند تعصبها و باورهای قدیمی خلاص میکنن .اونها چون الان از اینطور زندگی کردن لذت میبرن تصور میکنن که خیلی روشنفکر و متمدن هستن اما همین ها چندسال دیگه وقتی تب وتاب جوونی ازسرشون افتاد تازه متوجه میشن که چه چیزهای ارزشمندی رو بخاطر چه چیزهای بی ارزشی ازدست دادن و اونوقت فقط باید افسوس بخورن
عذاب میکشن وقتی متوجه میشن که بازیچه ای بیش نبودن
درسته. ممنونم بابتِ توضیحاتتون.
من فکر میکنم احساسات فی ما بین آدم ها عشق نیست، یعنی نبایداسمش رو عشق گذاشت! عشق فقط مختص عبد و معبوده... این که ما علاقه ی بین خودمون رو هم به قلب نسبت می دیم شاید درست نباشه چون از قلب که چیزی ساخته نیست! همش مغزه و اونه که دستور ترشح هورمون های دوپامین و اکسی توسین و سروتونین رو میده...
آدمی که امروزه بهش میگن عاشق در واقع معتاده! معتاد شده به شخصی که میگه دوسش داره، برای همینه که اگه اون فرد نباشه بی تابه، برای همینه که برای رسیدن به مواد (همون فرد) چشم و گوشش رو می بنده و هیچی نمی بینه و نمی شنوه...
باید یاد بگیریم در صورت علاقه مندی به شخصی، معتاد نشیم! میشه عاشق بود اما معتاد نبود...
این همه نوشتم اما میدونم اونی که می خواستم رو ننوشتم...! توضیحش مفصله و پیچیده اما فهمش سخت آسان :)
موافقم. :)
درواقع کامل‌ترین نظری بود که تا به حال خوندم.
برای همینه که میگم عشق مقدسه. وقتی اسمِ این احساساتِ توخالی رو بذارن عشق، تقدسش میره زیرِ سوال.
دقیقا...
اصل مطلب رو خودت گفتی حوا جان :)
:)
دختر خوبی به نظر میرسید و "مهم تر از همه چادری بود."
چند وقت بعد دیدمش با مانتوی جلو باز و "هیچ فرشته ای با چادر سقوط نمی کنه! این قانون سقوطه."

چیزی که برای من سوال شده, اینه که نگارنده چرا با دیدن افراد تو خیابون با یک نظر به پوشششون, اونها رو اینطور به نقد می کشونه. دختر خوبی بود با چادر, دختر بدی شده چون حجاب رو کنار گذاشته؟ ملاک ما برای دختر خوب و فرشته چیه؟  از کجا نتیجه گرفته شد که کنار گذاشتن پوشش الف و برگزیدن پوشش ب به خاطر عشق پوشالی و ازدواج نامناسب بوده؟

کنار هم گذاشتن بخش اول و دوم این پست و گرفتن یه نتیجه واحد ازشون, چرا؟
من نگفتم دخترِ بدی شد چون چادر رو کنار گذاشت. هنوز هم خیلی مهربون و دوست‌داشتنیه. اون دیالوگِ فیلم بود و برداشتِ شما غلط! کسی با چادر فرشته نمیشه و بدونِ چادر سقوط نمی‌کنه! خیلی راجع به پست توضیح دادم در جوابِ کامنت‌ها. :)

http://complex-life.blog.ir/1396/06/25/یک-عده-ی-معدود
بخونیدش. :)
ی سری تغییرات هستن ک تعجب همگان رو بر میانگیزند:/ واقعا چطور میشه
اوهوم.
چی بگم...
نویسنده به نظرم خیلی سنش زیاد نیست چهارتا کلمه سنگین اورده که بگه خیلی حالیمه خخخخخخ
خودش نمیدونه عشق چیه
به نظرم معنی عشق و نمیفهمیم خیلی هامون
اینطور نیست. شاید کلمات یکم سنگین باشن ولی مفهوم کاملاً مشخصه و خیلی هم درسته.
مطمئنی؟! :)
مفهومِ عشق از نظرِ من همونی هست که بامبو توی کامنتش گفته.
به نظرم اینکه میگیم عشق به معبود بازم دروغ میگیم
اگه واقعا عاشق معبود بودم دنیامون این نبود
ماها عاشق معبودمون هم نیستیم به نظرم
فقط خداست که عاشق هممونه
عشق فقط عشقه خداست به ما
حتی عشق مادر هم به فرزند وقتی پای منفعت وسط باشه بازم لنگ میزنیم
عاشق فقط خداست

دروغ نیست. این که ما عاشقِ خدا نیستیم دلیل بر دروغی بودنِ عشقِ بینِ بنده و معبود نمیشه. مشکل ما هستیم که غرق در روزمرگی شدیم.
منم نظرم و راجب عشق نوشتم تو وبلاگم
از اول قصدم این بود از عشق بنویسم منحرف شدم....
خب باز برگرد به هدفت :)
میگم دروغ میگیم....
نظرم راجب عشق نظر دکتر شریعتی تو مقایسه عشق و دوست داشتن درکتاب هبوط در کویر
بله.
من این کتاب رو نخوندم آلاء جون. :)
مفصل توضیح میدن کا دوست داشتن از عشق برتراست
هنوز نمی‌دونم فرقِ عشق و دوست‌داشتن دقیقاً چیه. :)
مبهمه برام.
ترس داره حوا! این رنگ عوض کردن ترس داره!
اوهوم...
پنجشنبه ۷ دی ۹۶ , ۰۸:۰۷ پارسا جهانگیری
مشکل قلبی نبودن باورهاست
اینم هست...
نه نمیخوام بپرم ):
خیلی خوبه :)
واقعا ۱۵ سالشه؟؟؟؟
زمانی که کتاب رو نوشته بله ۱۵ ساله بوده.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan