دیشب حوالیِ ساعتِ ۱۱ مامانم اومد توی اتاقم و من رو از وسطِ یه عالمه کتاب و کاغذ بیرون کشید ( این روزها به شدت اتاقم بهم ریخته ست! ) و گفت آماده بشو میخوایم بریم بیرون ببینی توی شهر چه خبره! سریع حاضر شدیم و حرکت کردیم! خیابون ها به شدت شلوغ بود ترافیک هم شدید! اول به ستادِ آقای روحانی رسیدیم! جلوی ستادِ ایشون پر بود از دخترهایی که روبانِ بنفش و سفید دورِ دستاشون بسته بودن و با ظاهرِ ناجور، یه عالمه آرایش و شالی که بجای روی سرشون دورِ گردن شون بود، بادکنک به دست، کنارِ پسرهای بنفش پوش میرقصیدن! :/ یه پارتی وسطِ خیابون! بعد میگن ما آزادی نداریم! :/
یکم جلوتر ستادِ آقای رئیسی بود. اونجا اما حال و هوای دیگه ای داشت. خبری از رقص و جیغ و سوت نبود! خانم های اونجا همه پوششِ مناسبی داشتن! همه پرچمِ ایران به دست از کاندیدِ محبوب شون حمایت میکردن! اکثراً جوون های پرانرژی! بینِ اون شلوغی یه صدایی بیشتر از بقیه خودنمایی میکرد! صدایی که میگفت " ۴ درصدی رای نده! ۴ درصدی به رئیسی رای نده! " یه مقوا هم دستش بود که روش نوشته بود " روحانی کلیدت خرابه! " اونجا همه یک صدا میگفتن رئیسی. همون لحظه نگاهم به نگاهِ یه مادرِ شهید گره خورد. مادری که پوسترِ آقای رئیسی دستش بود و از ایشون حمایت میکرد. بهم گفت " به رئیسی رای بده! " لبخند زدم و سرم رو به نشانه ی " چشم " تکون دادم. خوشحال شد و خندید.
به راحتی میشد تفاوتِ شگرفی رو بینِ طرفدارهای دو نامزد حس کرد!
همه ی اون ها به کنار! این حد از آرایشِ خانم های کاندیدِ انتخاباتِ شورای شهرمون هم واقعاً غیرِ قابلِ تحمل بود! این همه آرایش با چادر در تضادن! :/
خلاصه که امیدوارم جمعه اون اتفاقی بیفته که باید! :)