تاب بازی دوست داری جانِ دلِ حوا؟! :)

دلم می خواهد دستِ کودک درونم را بگیرم و با هم برویم به همان پارکی که خیلی دوستش دارد. من او را روی تاب بنشانم. همه ی توانم را در نوکِ انگشتانم جمع کنم و هلش بدهم. آنقدر که با خنده جیغ بکشد و بگوید "آرام تر، میفتم ها". بگویم نترس عزیزکم، حواسم هست. و او با شنیدنِ این جمله خیالش راحت شود و چشمانش را ببندد و ذوق کند از این بالا و پایین رفتن ها. موهای بلند و به رنگِ شبش، طوفان به پا کند و ببرد همه ی غم های عالم را. بعد برویم به سمتِ آن سرسره ی آبی رنگِ بلندِ گوشه ی پارک. دستانش را بگیرم تا بدونِ ترس بالا برود. خودم هم بروم پایینِ آن بنشینم و او با چشمانِ بسته سُر بخورد در آغوشِ من. از بازی که خسته شد برویم به کافه بستنیِ تازه افتتاح شده ی همان مجتمعِ تجاری. او برود کنارِ بادکنک های سفید و نارنجی و ذوق کند و من هم برایش بستنیِ معجون بگیرم. بنشانمش روی صندلی و بگویم بفرمایید جانِ دلم، همان بستنی که دوست داری. چشمانِ درشتش را ببندد و با لذت بستنیش را بخورد. من هم موهایش را مرتب کنم. بستنیش که تمام شد بگویم دوست داری صدای پیانو بشنوی؟! بگوید "مگر میشود دوست نداشته باشم" و حرکت کنیم به سمتِ همان گالریِ پیانو که در چند قدمی مان هست. من از صاحبِ گالری، همان آقای مهربان و خنده رو، بخواهم کمی برای او بنوازد. آقای نوازنده برود پشتِ پیانوی سفید رنگ و چشم نوازش بنشیند و شروع کند به نواختنِ همان موسیقی که او دوست دارد. کودکِ درونم دوباره چشمانش را ببندد و با آن صدای دلنشین و روح نوازِ پیانو، خودش را وسطِ نرگس زار های حوالیِ خانه ی مادربزرگ تصور کند. دستش را به سمتِ یکی از آن ها دراز کند اما مثلِ همیشه دلِ نازکش مجوزِ چیدن صادر نکند. پس به بوییدن شان اکتفا کند و لبخندی بزند به وسعتِ آن دشتِ بی کران. نواختن که تمام شد، هر دو تشکر کنیم و از آن مجتمعِ تجاری بیرون برویم. من متوجهِ پلک های سنگین و قدم های خسته اش بشوم. بغلش کنم و سرش را روی شانه ام بگذارم و او به خوابی عمیق فرو برود. برگردیم خانه. او را روی تختش بگذارم و به چشمانِ بسته اش خیره شوم. با خودم بگویم حواسم بود ها. هر وقت ذوق می کردی چشمانت را می بستی. موقعِ تاب بازی، پایین آمدن از سرسره، خوردنِ بستنی و حتی هنگامِ شنیدنِ صدای دلنوازِ پیانو. لبخند بزنم و بروم سراغِ تست های نیمه تمامِ زیست. حدوداً یک ساعت بعد بیدار شود. شیطنت از نگاهش ببارد. آغوشم را باز کنم. با سرعت بیاید در آغوشم. درونِ رگ هایم جاری بشود و برود به تک تک سلول هایم. یکی بشویم. مثلِ قبل. و زندگی ادامه دارد...


دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵ , ۱۷:۳۰ شاید فردایی نباشه...
و زندگی ادامه دارد...

متن زیبایی بود
بله...

ممنونم...
دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵ , ۱۷:۳۳ بنیامین دهقانیان
یکم بزرگ‌تر شی، شی می‌کنی با دختر بیرون‌ت میری تاب سواری خخخ
عجب...
دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵ , ۱۷:۳۳ خاتونِ گیس گلابتون...
قبلا نظرمو گفته بودم دربارش
واقعا عالیه و دوست داشتنی
بازم ممنون بابت ابن همه حال های خوب  :)
بله و مثل همیشه لطف داشتی و داری خاتونم :)

خواهش می کنم :)
واییییییی چه خوب بود :))))
خوب خوندی قطعاً :)))
من اگه بودم به‌جای کودک درون میذاشتم دخترکِ آینده‌ام! :))

+ قشنگ بود، زیاد :))
کودکِ درونم دقیقاً خودِ منه! با همه ی خصوصیاتِ ظاهری و اخلاقی و علایق و سلایق! :))
ولی دخترکِ آینده ی من ممکنه شبیهِ من نباشه... ممکنه مثلِ من فکر نکنه... قبول داری؟!
راجع به اون پستِ جدا می نویسم :))

+ لطف داری :)
احیانا کودک درونتو لوس نمیکنی؟:دی
:))))
والا ما کودک درون نداریم که!درونمون مهد کودکه:|مهههد کودک!^_^
نه :)))

چه بهتر :)))
اوه! یِس! آره قبول دارم.
منتظریم پس ;)
وجدانا چجوری یادت میمونه به خودت بگی حوا؟:دی من همش نسیم یادم میاد! 
بله :)
شاید بعد از عید نوشتم... شایدم بعد از کنکور! :)
چون نسیم نبودم! حوا هم نیستم! :)
چه توصیف وحس خوبی. 
لطف دارید...
منم کلا با کودک درونم صفا میکنم.اصلا منم و اون و یه دنیا حاله خوب :) 
حاله تو و کودک درونت همیشه‌ی همیشه خووووب ;) 
چقدر عالی :)
ممنونم غزاله جانم... همچنین :))
چه بااحساس :)
با احساس خونده شده :)
عالی نوشتید. خیلی ظریف و زیبا. آفرین :)
ممنونم لطف دارید بسی :)
تصویر هم وسوسه میکنه آدمو :)
(:
خیلی زیبا بود 
من را هم به دنیای کودکی برد 
زیبا خوندید استاد :)
چقدر عالی...
خیلی قشنگ بود :)
فقط این بچه چرا اینقدر چشمش رو می‌بست؟! :)

تاب با همه‌ی وسیله‌های پارک فرق می‌کرد! البته همون تاب‌های چند سال پیش، نه این تاب‌های خیلی بچگونه‌ی این روزها!! :)) آخ که چقدر خوب بود تاب :)
خیلی لطف دارید :)
خب یکی از خصوصیاتِ اخلاقیش هست... وقتی ذوق میکنه چشم هاش رو میبنده :)

بله دقیقاً... تاب های امروزی بی روح هستن! :))
خیلی :)
پارک، کودکی، چقدر شیرین :)
:))
سلام. چه کودک درون زیبایی :) موی بلند و مشکی. چشمان درشت :))
سلام
بله دیگه :))
خط خطی بود اینا؟ :/
:)
خط خطی شماره یک! ینی بازم میخوای خط خطی کنه؟ :)
اگه زنده باشیم و خدا بخواد چرا که نه :)
عالیه که. خط خطی کن ببینیم چی توی سر حوا میگذره :)
لطف دارین... باشه اگه عمری بود...
سلام مومن. جزاکم الله خیرا

عرض کنم که به کودک درون بفرمائید از روی "برگردیم" یه خط املا بنویسه(لبخند)

داستان دلنشینی بود...احسنت..

عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی
سلام... ممنونم...

کودک درونم املای ضعیفی داره... شما ببخشید :)

لطف دارید...

همچنین...
علی یارتون
دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵ , ۲۲:۳۴ عَقـایِدِ یِکــ رِضــا
کِیف کردم
زیبا بود
خیلی هم عالی...
تشکر
دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵ , ۲۲:۴۴ 𝓂𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃 𝒻𝒶𝓇𝒶𝒿 シ
کودک درون خوبه :/ ولی یکم خرج میخواد دیگه به این راحتی ها هم نیست :(
منم وقتی با بچه ها بازی میکنم کودک درونم فعال میشه :|
خیلی خوبه :)
بله خرجش یکم بالاست... بدبختم کرده تا الان :)
خوبه که... پوکر چرا؟! :)
به چه زیبا بود :شکلک چشم قلبی: :)))
بسی کیف نمودیم ..
قلمت ماهه ها♥
زیبا خوندی عزیزم :)))
خوشحالم...
لطف داری... نه به اندازه ی قلمِ شما ♡
^__^ عااالی بود حوااا 
اون عکسه ک دیوونم.کرد اصن:))
عالی خوندی آرام جون :))
((:
سلام بسیار جالب و عالی نوشته بودید...
سلام
بسیار بسیار لطف دارید...
😍😍 خیلی قشنگ بود بالام جان
اصن عااااالـــــــــــــی :))
+منم نمیتونم حوا صدات کنم مگر تو سایت ؛)
واسم همون نسیم شناخته شدی :))))
قشنگ خوندی عزیزم...
ممنونم از لطفِ بی کرانت :))
+ هر چی دوست داری صدا کن :)
فرقی نمی کنه :)))
وای عااااااالی بود خیلی قشنگ و دلنشین :))
آفرین حوا ^_^
ممنونم :))
سلام شعر کنار وبتون از کیه؟
سلام
حضرتِ مولانا :)
حس خوبی داره این پست ^ـــــ^
^__^
چقدر حس خوب :)
(:
سلام
یاد بچه گیام افتادم.ممنون
سلام
خیلی هم خوب... خواهش می کنم...
سه شنبه ۱۷ اسفند ۹۵ , ۱۱:۳۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
خیلی خوب نوشتی:))
حالت همیشه خوب باشه!
خوب خوندی :))
ممنونم... همچنین...
تست های نیمه تمام زیست...

اینجوری که گفتی باید مدام کودک درونمونو بخوابونیم که بتونیم درس بخونیم:)

من میشونمش جفتم هی با مفاهیم درسا شوخی میکنیم میخندیم:دی
آره دیگه... وگرنه نمیذاره بخونیم :)

خیلی هم عالی :))
تخیل خوبی بود...
تشکر...
چه خوب :)
خوب خوندید :)
اقا من هنوز بچم، ولی دوست دارم زود بزرگ شم تا ببینم واقعا این حس و هوای قشنگی رو داره که توصیف کردی؟!!

اگه اینطوره که من می خوام زود بزرگ شم -_-

+به دل نشست :)
واسه افرادِ مختلف فرق داره اما با شناختِ نسبی که ازت پیدا کردم فکر میکنم واسه تو هم داشته باشه :)

+ :)

با محصولات ما آسایش را به ارمغان بیاورید

با محصولات ما آسایش را به ارمغان بیاورید

يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸ , ۱۳:۳۲ باربری و اتوبار امانت

با باربری ما حمل بدون آسیب به تمام نقاط کشور را تجربه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan