گاهی با شنیدنِ بعضی از آهنگ ها حس می کنم شاعر، بعد از نوشیدنِ یک فنجان قهوه با من و کمی پرسه در حوالیِ ذهنم آن را سروده...
عجیب حس می کنم حالِ مرا روایت می کند...
بعضی ها پیچیده فکر می کنند اما ساده می نویسند...
بعضی های دیگر ساده فکر می کنند اما پیچیده می نویسند...
و من هر چه فکر کردم نفهمیدم در کدام دسته بندی قرار می گیرم! :)
این روزها کمی حالِ درهمی دارم... حتی کنارِ بخاری احساسِ سرما می کنم :|
آبجی خانم میگه حواست نیست؟! داری می میری دیگه :))
و من همیشه در جوابش لبخند می زنم :)
امید را که از آدمی بگیرند دیگر تفاوتی با مترسک های مزارعِ گندم نخواهد داشت...
و من...
هنوز به آینده امیدوارم :)