محدودیتِ نامحدود

ما آدم‌ها خودمون برای خودمون محدودیت ایجاد می‌کنیم. محدودیتی که جلوی خوشبختیِ ما رو می‌گیره. حالا اگه دو نفر هم پیدا بشن که ورای محدودیتِ خودساخته‌ی عده‌ای از آدم‌ها عمل کنند، کلی حرف پشتِ سرشون زده میشه. اونقدر حرف و حدیث پیش میاد که روی زندگیِ اون بیچاره‌ها هم تاثیر می‌گذاره. واسه همین بهترین کار رفتنه. باید رفت. یه جای دور که دستِ کسی به خوشبختی‌مون نرسه...


+ کامنتِ من واسه یک پستِ حرفِ دل! حواپسند به عبارتی. حس کردم می‌تونه خودش یه پست باشه!

هوم... قابل تامله
یکی از دغدغه‌هامه.
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۲:۲۳ دیوونه بارون
محدودیت نامحدود!! واقعا درسته!!
آری.
سلام

مبارکه :دی
سلام و درود

چی؟! :|
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۲:۲۵ نینا توانگر
باید رفت...
فعلاً که تنها راه همینه.
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۲:۳۱ بامبـو ❧☘☙
حالا این جای دور کجاست؟!
به نظرم این خیلی دور، میتونه خیلی نزدیک باشه
مثلا همین جا، درست بغل همین محدودیت ها!
اگه همه بخوان برن خیلی دور که اون خیلی دورم وجود نداره که نمیشه!
باید بیایم درست وسط همین جا، یه بساط پهن کنیم و بگیم: محدودیت کهنه، چارچوب زوار در رفته، ذهن بسته خریداریم.... بعدم یکی یکی همشونو تازه و نو کنیم... اونوقت شاید بتونیم بگیم بی تلاش نرفتیم و اگر هم نشد ما که دِینمونو ادا کردیم...

الان منم فکر میکنم مجموع این کامنتم با کامنتم برای آقای اوه می تونه یه پست باشه برای وبلاگم :)
مثلاً یه جایی که کسی نشناسه ما رو. :))
اینم میشه. می‌دونی این یکی از دغدغه‌هامه که هنوز به نتیجه‌ی خوبی نرسیدم واسش. فقط می‌دونم که همیشه سعی کردم در بندِ محدودیت‌های الکی نباشم. نمی‌دونم تا چه اندازه موفق بودم.

بله بله. پستِ خوبی هم میشه. :)
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۲:۳۳ نینا توانگر
من ته ته ته دلم یه کوچولو امید دارم :دی
فکر کنم همه‌مون یه کوچولو امید داریم. :)
کجا دخترم؟ :/
نمی‌دانم هنوز. :|
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۲:۳۴ نـــامـــیـــرا ‌‌‌‌‌‌‌
بله دقیقا،اشتباه ما اینه که حرف مردم برامون اولویت داره تا خودمون و خواستهامون
واسه خودمون و آرزوهامون و حتی افکارمون قفس ساختیم!
به قول بهرام نورایی : رفتم و میرم باز هرچند خسته و داغون شده پام . . .
حالا خسته و داغون هم نیستیم به اون صورت ولی خب در اندیشه‌ی رفتنیم. :)
دقیقا با این که محدودیت ها رو خودمون برا خودمون ایجاد می کنیم موافقم.
اما پشت این محدودیت هایی که خودمون ایجاد می کنیم تفکراتی هست که منشا این تفکرات می تونه محیطی که توش بزرگ شدیم باشه یا تاثیری که از بزرگتر هامون گرفتیم و ...
بله ولی لزومی نداره اون تفکرات درست باشه. موافقی؟! بالاخره از یه جایی باید تموم بشه این افکارِ غلط و به دنبالش محدودیت‌های شکل گرفته. به تدریج...
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۳:۰۲ دیوونه بارون
خیلی چیزا از نظر دین هیچ اشکالی نداره ولی ما ممنوع کردیم واسه خودمون! محدودیت خودساخته. همون که خودت گفتی!
اون که بله. کافیه رساله مرجع‌ تقلیدت رو ورق بزنی.
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۳:۱۰ دختر آفتاب ..
هوممم...
بله...
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۳:۲۵ نـــامـــیـــرا ‌‌‌‌‌‌‌
بله درسته،این نشونه ضعف و ناتوانی ماست در مقایل دیگران
اوهوم.
متاسفانه یا خوشبختانه این سفر دور، یه فانتزیه که از دنیای واقعیت فرسنگها فاصله داره. 
و همچنین متاسفانه یا خوشبختانه در دنیای واقعی ما، هیچ خبری از قایق سهراب نیست که بریم به سرزمین آرزوها...
من منظورم سرزمینِ آرزوها نبود. فارغ از هدفِ جنابِ اُوه، من خودم به این فکر می‌کنم که واسه زندگی برم شهری که کسی من رو نشناسه. آشنا اونجا نباشه. خیلی بهش فکر کردم.
همیشه همینطوره، وقتی مخالف مسیر بقیه حرکت میکنی و احساس پیروزی و خوبی داری یه عده باز هستن که حرفایی میزنن که ناراحتت میکنن، به نظرم واسه اینه که خودشون شجاعت انجام اون کار رو نداشتن.
امیدوارم هر روز خوشحال تر و موفق تر از قبل باشی:)
یاعلی
شایدم بخاطرِ این باشه که از تغییر می‌ترسن! از این که بخوان افکارِ کهنه‌شون رو بریزن دور.

ممنونم فرشته جانم. :)
علی یارت
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۳:۵۶ ♥️ っ◔◡◔)っ ♥️ mohammad)
از عنوان ترسیدم ...
خودمون کاری کردیم که به اینجا برسه...
و البته جواب من هم توی همون پست
دور از نظر شما کجاست؟
یه جایی که از آدم‌هایی که می‌شناسن من رو خالی باشه! منظورم کوه و جنگل و بیابون نیست. :)
آدم ها نمی توانند ببینید که کسی مخالف اونها فکر و عمل کنه 
اگر کسی چنین کرد حتما دیوانه است یا مرضی دارد با هزار کوفت دیگر
هیچ در کتشان نمی رود که یک نفر پیدا شود و جور دیگری بی اندیشد/
و این خیلی بده.
علی صفایی حائری:
ما با این لوس بازی ها و تسامح ها به درد پشت ویترین می خوریم...به درد مدینه ی فاضله ی افلاطون می خوریم نه مدینة الرسول...که مدینة الرسول پر از فاجعه و درگیری است،هزار نطفه ی اختلاف در آن هست.
و إن یَمسسکُم قرحٌ فقد مسَّ القومَ قرحٌ مثلُه...همه ی عالم این درد و رنج رو دارند و چیز تازه ای نیست...با این تفاوت که شما امیدی دارید و دیگران همان را هم ندارند...کسی که برای دنیا شب ها بیداری می کشد مثل تو رنج می برد...تازه اگر بمیرد معلوم نیست برای چه کسی مرده! ولی تویی که دو میلیون امید داری،حاضر نیستی یک دقیقه به پا بایستی؟! به راستی که خودمان را لوس کرده ایم. با یک فشار و درگیری چنان آه  و ناله راه می اندازیم که بیا و ببین...خیال می کنیم نوبرش را آورده ایم...مایی که می خواهیم هستی را به دست آوریم نمی خواهیم پوست بیندازیم...؟ "

"حرکت_صفحه 289"

پ.ن: دیدگاه من برای ایشون و شما هم که قبلا پست شده در وبلاگم :)
پ.ن 2: چقدر با دیدگاه آقا یا خانم بامبو موافقم...


حس می‌کنم شما برداشتی کردید که مدِ نظرِ من نبوده. :)
رفتن راحت تره یا ایجاد تغییر؟
اگه کسی نخواد تغییر کنه، رفتن!
بله دقیقا همچین کامنت بلند بالا و خوبی قابلیت پست شدنو داره:)))
منم میرم...
:)
سخته...
باید رفت، قبول
یه جای دور هم قبول
نیست
.
بر بساطی که بساطی نیست...
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۱۹:۲۴ محمدرضا مهدیزاده
رفتن که بهانه نمیخواهد ، 
یک چمدان میخواهد از دلخوری های تلنبار شده و گاهی حتی دلخوشی های انکار شده ...
آمدن دلیل میخواهد
ماندن بهانه 
رفتن هیچکدام 
...
فروغ فرخزاد :)
یاد این نوشته افتادم :)
موفق باشید
به‌به :)

سلامت باشید.
حتما لازم نیست دونفرباشیم تنهایی هم میشه  بزاری بری یه جای دور که تفکرات ورویاهاتو محدود نکن..کاش میشد
این که گفتم دو نفر فقط یه تمثیل بود یه جورایی. چه تک نفری چه دو نفری. مهم رفتنه.
شنبه ۲ دی ۹۶ , ۲۰:۰۸ محسن رحمانی
:)
:)
موافقم :)
(:
سلام امیدوارم خیلی خوب باشید بنظر من ما بدلیل اینکه گاهی وقتها باورهای محدود کننده ای داریم با توجه به اون برنامه ذهنی که داریم همیشه روی یک تردمیل حرکت میکنیم و نتایج چه خوب چه نه خیلی خوب میگیریم.
سلام
شما هم منظورم رو متوجه نشدید یحتمل.

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
بله...
سلام.
خیلی متن خوبی بود! البته بنظر من رفتن خوبه ولی ی جورایی پاک کردن صورت مسئله س! چرا تلاش نکنیم که اون تفکرات سطحی نگرانه و ب قول شما محدودیتای الکیو تغییر بدیم؟
سلام
تلاش خوبه تا وقتی که دیگران بخوان تغییر کنن. وقتی نخوان چه میشه کرد؟!
منم بعضی وقتا بهش فکر میکنم
مثلا دوست دارم برم یکی از روستاهای نزدیک شهرم
و تا جایی که بتونم از تکنولوژی دور باشم
هر وقت هم دلتنگ خانواده شدم بتونم بیام دیدارشون 
ولی باز برگردم همونجا و دور از شلوغی شهر زندگی کنم
من هم مثلِ شما.
پاک کردن صورت مسئله!!
فکر نمی‌کنم منظورم رو خوب بیان کرده باشم. واسه همینه که اشتباه برداشت کردید.
شنا کردن خلاف جهت رودخانه همیشه هنر نیست ...اما گاهی لازمه
اون وقتایی که لازمه هنره...پس ارزششو داره که به خاطرش هر سختی رو تحمل کرد حتی نفهمی دیگرانو :)
می‌فهمی من رو. خوشحالم. ^_^
یک عدد سوال
پست قبلی(حاضری بپری) چرا توی صفحه نمایش داده نمیشه؟ ولی کنار صفحه عنوانش هست و فقط ازون مسیر میشه بهش دسترسی داشت🤔
معمولاً پست‌هایی که یکم طولانی باشن (هم از نظرِ متن و هم تصویر) بعد از انتشارِ پستِ جدید این مدلی‌شون می‌کنم. عدمِ نمایش در صفحه اول،
متاسفانه همون جای دور هم یه سری آدم پیدا میشن که قضاوت کنن... 
یه عده که اگه قضاوت نکنن روزشون شب نمیشه.
پس شمام گرفتار شدین :)) 
فکر میکردم فقط من کامنتمو پست می گنم 

عالی بود . موافقم . حرفی نمی مونه :)
گرفتار از چه نظر؟!

ممنونم. :)

آنجا را نمیدانم اما،

اینجا تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند

چیزی از دست داده باشی.


((شاملو))

آره...

خیلی زیبا بود سایگل جان. :)
سلام. خوبی؟
باهات موافقم. گاهی اجبار داریم محدودیت های فکری- ذهنی و ... خودمون رو به دیگرون تحمیل کنیم. به نظرم هرکسی حق داره خودش راهشو انتخاب کنه البته اگه دیگرون بذارن. ولی نباید به حرف و حدیثای دیگرون تو زندگی بها داد.
سلام. ممنون. :)
این که نباید بها داد به حرفای بقیه کاملاً درسته ولی یه وقتایی آدم کم میاره.
يكشنبه ۳ دی ۹۶ , ۱۱:۵۰ سـارای بـــانــو :)
سلام بانو :) وقتتون بخیر امیدوارم حال و روزگارتون خوب باشه :) 
وسط تحقیقم برای پروژه دانشگاهی میخواستم یه نظری برای یه سایتی که از مطالبش برای تحقیقم استفاده کردم بذارم که خواستم آدرس وبلاگ خودم رو هم ذکر کنم یهو با نظری که برام ارسال کردید رو به رو شدم :) 
حس خوبی بهم داد :) 
نظر لطفتونه :) 
ممنونم از حس خوبی که بهم دادید :) 
کاش همیشه عادت داشته باشیم به دادن حس خوب به دیگران.. کاش... 
:)
سلام :) ممنونم همچنین. :)

خوشحالم که حسِ خوب بهتون منتقل شده. :)
:)
درسته. آدم از جنگ مداوم کم میاره ... اما یه نکته ای هست لزومی نداره کسایی که با آدم هم عقیده نیستن در جریان همه امورات زندگی آدم باشن.
من برای جلوگیری از بحث و حرف و درگیری کارها و ایده هام رو به آدمای منفی نمیگم و کلا تعداد معدودی هستند که در جریان کارام قرار دارن.
بله حق با شماست. ولی یه چیزایی پنهان کردنی نیست. مثلِ ازدواجِ یه دختر با پسری که از خودش کوچک‌تره. چون یه جورایی عرف نیست کلی حرف و حدیث پیش میاد.
درسته اینکه نخوان خیلی بده چن بار تجربش کردم! ولی خب بنظرم هرجا ک بودیم بتونیم ی تغییراتی هرچند کوچیکم ایجاد کنیم خیلی خوبه! :)

+ اگه یه وقت برداشتم از پست, مفهوم مدنظر شما نبوده ببخشید!
بله خیلی خوبه. :)

+ نه اصلاً. حرفاتون درسته آریانا جانم. :)
سلام..
ممنونم که قدم رنجه فرمودین.. :)

اونجایی که زندگیمون رو تحت تاثیر صرفا حرف های دیگران، تغییر دادیم.. قطعا ضرر کردیم..
باید انقد به اون هدفت اعتقاد پیدا کنی.. که این حرفا.. تغییرت نده.. یعنی  دستشون به سطح هدفت نرسه.. :)
سلام و درود
خواهش می‌کنم. :)

یه جورایی از خودمون و خواسته‌های قلبی‌مون فرار کردیم.
بله. و شاید منظور از رفتن همین باشه. :)
دوشنبه ۴ دی ۹۶ , ۰۸:۴۶ امیررضا کامیار
سلام

وب زیبایی داری
به وب منم سر بزن
نظر یادت نره؟
دنبال شدی
موفق باشی
سلام

لطف دارید.
:)

سلامت باشید.
دوشنبه ۴ دی ۹۶ , ۰۸:۴۹ αѕмα мσнαммα∂ι
با سلام و درود خدمت شما دوست عزیز وب شما با افتخار دنبال شد لطفا وب منم دنبال کنید
سلام
عجب :)
محدودیت...
...
ولی من به راه حل "رفتن" هم امید آنچنانی ندارم. 
بستگی داره چطوری بریم و کجا بریم.
خواهش میکنم همکار آینده جاانم :))
شما هم دانشجوی پزشکی هستید؟! :))
البته ان شاءالله :)
:)
ما از قضاوت مرپم میترسیم..مردمی ک همیشه موندن ببینن چیکار میکنی..
ما از قضاوت‌ مردم میترسیم..همون مردمی ک اگه همرنگشون نباشی میشی آدم بَدِ..
بله...
هنوز نه!  ؛-)
ان‌شاءالله به زودیِ زود عزیزم. ^_^
عنوان خیلی ترسناکه -_-
دلیلش خودمونیم...
خواستی بری منم ببر با خودت :))))
کجا بریم حالا؟! :))
بریم کوه بریم دشت :)))
بریم دریا مثلاً. :))
آره دریا هم خوبه :))))
((:
پنجشنبه ۷ دی ۹۶ , ۰۸:۰۷ پارسا جهانگیری
جمله آخر :-)
:)
خودمون با زنجیر دست و پای خودمونو بستیم!!
آری
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اشتیاقی که به دیدارِ
تو
دارد دلِ من
دلِ من داند
و
من دانم
و
دل داند
و
من

آرشیو مطالب
Designed By Erfan, Edited by a Friend Powered by Bayan